پس از نزدیک به هفت سال، امروز توانستیم با خیالی راحت تر در مراسم یادبود زندانیان سیاسی اعدام شده در تابستان 67، در خاوران گرد هم آییم. هرچند تعداد خانواده ها نسبت به سال هایی که مراسم دسته جمعی برگزار می کردیم، بسیار کمتر بود، ولی مهم این است که بالاخره توانستیم دور هم جمع شویم، عکس های کشته شدگان را کنار هم بگذاریم و مراسمی گروهی برگزار کنیم.
این موفقیت هرچند بسیار اندک و دردناک بود، ولی شیرینی آن در این است که نتیجه مقاومت و پایداری مادران و خانواده های خاوران در بدترین شرایط بود. واقعیت این است که ما زیر چتر حکومتی زندگی می کنیم که جز زور و تهدید و ستم بر مردم نمی شناسد و در چنین شرایطی، به دست آوردن حداقل حقوق انسانی بسیار سخت و طاقت فرساست.
این مهم است که در بدترین شرایط ناامید نشدیم، رفتیم، ایستادیم و مقاومت کردیم، هرچند ما را بسیار آزردند و تحقیر و تهدیدمان کردند و شرایطی جان فرسا برای ما ایجاد کردند، ولی با تمام این فشارها خاوران را تنها نگذاشتیم و به هر شکلی بود در تمام طول سال در خاوران حضور یافتیم. کاش دیگر خانواده ها نیز پس از حمله پلیس به مراسم خانواده ها در سال های پیشین خود را کنار نمی کشیدند، حالا هم خیلی دیر نشده است. هرچند ممکن است استخوان های عزیزان مان را در دی ماه سال 78 ربوده باشند، ولی مهم این است که این سند جنایت را حفظ کردیم و هم چنان برای روشن شدن حقایق ایستاده ایم.
ما هنوز در ابتدای راه هستیم و این کوچک ترین حق ماست، ولی ایستادگی ما نشان داد که اگر بخواهیم می توانیم خیلی چیزها را به دست آوریم. مهم این است که پشت هم و در کنار هم باشیم. در طی این سال ها حکومت از هر حربه ای استفاده کرد تا بین خانواده ها تفرقه بیاندازد و کمر مادران و خانواده های خاوران را خم کند، ولی ما با اتحاد و همبستگی مان، توانستیم جلوی این فرسودگی را بگیریم و پشت هم باشیم و نگذاریم اختلاف عقاید، دامن گیر حرکت دادخواهانه جمعی ما شود.
ما مادران و خانواده های خاوران، از مادر، پدر، همسر، فرزند، خواهر و برادر؛ همواره همراه و پشت هم بودیم و تلاش کردیم جای خالی همدیگر را پر کنیم و نگذاریم خاوران تنها بماند. هرچند مادران و پدران ما پیر و ضعیف و ناتوان شده اند و برخی مرده اند و گاهی جمع مان به دو یا سه نفر می رسید، ولی مهم این است که ناامید نشدیم و حضور یافتیم و در آینده نیز جوان ترها جای خالی ما را پر خواهند کرد تا به نتیجه برسیم.
عقب نشینی حکومت از ماه های آخر دولت احمدی نژاد شروع شد. آن سال نیز مقاومت خانواده ها، حکومت را به عقب نشینی واداشت. قبل تر از آن، تا به خاوران وارد می شدیم، نیروهای امنیتی سر می رسیدند و به ما فشار می آوردند که زودتر خاوران را ترک کنیم و چندین بار نیز ما را به صورت موقت بازداشت کردند و به کلانتری خاور شهر بردند، ولی ایستادگی همان تعداد اندک ما خانواده ها، حکومت را به عقب نشینی وادار کرد و نزدیک به دو سال است که نیروهای امنیتی جز در دو مراسم گروهی در خاوران، مزاحم ما نمی شوند.
آخرین مراسم گروهی ما در سال 1386 با بگیر و ببند شدید نیروهای امنینی و اطلاعاتی همراه بود و در بیستمین سالگرد در سال 1387، با پادگانی کردن خاوران، نگذاشتند مراسم برگزار شود. این شرایط به شدت پلیسی هم نتوانست ما را از پا بیاندازد و همواره در خاوران حضور یافتیم. مقاومت و ایستادگی خانواده ها از آن سال تا کنون باعث شد که هر سال، دایره پادگان حکومت کوچک تر شود. ابتدا جاده لپه زنک را می بستند و نیروهای امنیتی و اطلاعاتی به شکلی علنی در آن جا مستقر می شدند، در سال های بعد حضورشان به شکل علنی کم رنگ تر شد و در بین درختان مخفی می شدند. سال های بعد باز عقب تر رفتند و فقط در داخل خاوران حضور می یافتند و در جمعه آخر سال 92، تعدادی از خانواده ها توانستند صبح زودتر به خاوران بروند و آن جا را گلباران کنند، ولی جلوی دیگر خانواده ها را با توهین و تحقیر گرفتند و باز گرداندند. این رفتار ماموران نیز با اعتراض خانواده ها روبرو شد و این مقاومت ها و اعتراض ها باعث شد امروز، آن محدودیت نیز برداشته شود و این را می توان یک موفقیت برشمرد. موفقیتی که نتیجه تلاش و پایداری و مقاومت خانواده ها در طی این سال های به شدت پلیسی بود.
امروز تعدادی از خانواده ها صبح زودتر به خاوران رفته و برگشته بودند و تعدادی از ساعت هشت و نیم آن جا بودیم و تا ساعت ده و نیم نیز در خاوران ماندیم. پس از پخش کردن گل ها در لابلای بوته های خشک، گرد هم جمع شدیم و عکس های عزیزانی که همراه داشتیم را در وعده گاه همیشگی مان در کنار هم گذاشتیم و با همدیگر سرود خاوران را خواندیم و از گرمای وجود هم جان گرفتیم.
بعد از خاوران هم با تعدادی از خانواده ها به دیدار مادر پناهی و پس از آن به دیدار مادرم رفتیم. مادر پناهی عزیزمان که هم اکنون در بستری بیماری هستند، از همراهان دایمی خاوران بودند و امروز جای شان واقعا خالی بود. برای این زن عاشق از خاوران گفتیم و با او سرود ای رفیقان را به زبان ترکی و فارسی خواندیم و او هم چند کلامی را با ما زیر لب زمزمه کرد.
ما خانواده ها و همراهان مان نیرویی در با هم بودن مان داریم که می توانیم کوه را جا به جا کنیم. اگر ما با همت و پایداری، قفل خاوران و دیگر گورستان های بی نام و نشان را باز و چرایی و چگونگی جنایت ها را روشن کنیم، می توانیم امیدوار باشیم که راه تکرار جنایت را خواهیم بست. در غیر این صورت، به جنایت کاران اجازه می دهیم که به اشکال و رنگ های مختلف، حقوق ما انسان ها را زیر پا بگذارند.
این ذره ذره گرمی خاموش وار ما، یک روز بی گمان، سر می زند ز جایی و خورشید می شود!
منصوره بهکیش
هفتم شهریور 1393