پدر راستین شما، آزادی است
جو بینی یتیمی سر افکنده پیش//// منه بوسه بر روی فرزند خویش
رسول بداقی، از زندان دلنوشتهای برای دخترانش نگاشته و بر «جانفشانی خود در راه آزادی مردم» تاکید کرده است.
به گزارش ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، متن نامه این فعال فرهنگی زندانی به فرزندانش به شرح زیر است:
فرزندان دلبندم، هرگز نمیخواهم بار سنگینِ اندوهم را به دوش کوچک و بی
گناه شما بیندازم، اما چه کنم که بیش از این، تاب اندوه ندارم.
فرزندان دلبندم، آنگاه که از لذت مهرورزیِ هم بازیهایتان با پدرانشان،
کودکانه سخن می گویید زنده بودن برایم بسان ریختن لیوانی آب در کنار
چشمهای جوشان است و بی ارزش مینماید و به روان شاعر درود می فرستم که
گفته است:
جو بینی یتیمی سر افکنده پیش//// منه بوسه بر روی فرزند خویش
هنگامی که از امیدواریهای خود برای آزادی من، قصههای کودکانه میسرایید،
نمیدانید که چگونه مرا بر آتش اندوه، کباب میکنید و چگونه زندان برایم
جهنمی هولناک میسازد.
اما فرزندان دلیر من، با این همه، برای
آزادی مردم وطنم آمادهی جانفشانیام. بدانید قلههایی، شایستهی بهاری
سرسبزند که رنج سرما و یخبندان زمستان را به دوش کشیدهاند.
عزیزان دلبندم، پدر راستین شما، آزادی و امنیت جامعهی شماست. پدر شما روزی
خواهد مُرد اما وطن شما هرگز، پس وطن را آگاهانه از پدر دوستتر بدارید.
قلب من سزاوار گلولههای دشمنان باد اگر ستم را بپذیرم. ننگ برای مردمی
خواهد ماند که از ترس نان و جان ،فرمان نابخردان برند و خاموشی را جان پناه
خویش پندارند.
رسول بداقی
پنجشنبه هجدهم اسفند ماه هزارو سیصدو نود
جو بینی یتیمی سر افکنده پیش//// منه بوسه بر روی فرزند خویش
رسول بداقی، از زندان دلنوشتهای برای دخترانش نگاشته و بر «جانفشانی خود در راه آزادی مردم» تاکید کرده است.
به گزارش ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، متن نامه این فعال فرهنگی زندانی به فرزندانش به شرح زیر است:
فرزندان دلبندم، هرگز نمیخواهم بار سنگینِ اندوهم را به دوش کوچک و بی گناه شما بیندازم، اما چه کنم که بیش از این، تاب اندوه ندارم.
فرزندان دلبندم، آنگاه که از لذت مهرورزیِ هم بازیهایتان با پدرانشان، کودکانه سخن می گویید زنده بودن برایم بسان ریختن لیوانی آب در کنار چشمهای جوشان است و بی ارزش مینماید و به روان شاعر درود می فرستم که گفته است:
جو بینی یتیمی سر افکنده پیش//// منه بوسه بر روی فرزند خویش
هنگامی که از امیدواریهای خود برای آزادی من، قصههای کودکانه میسرایید، نمیدانید که چگونه مرا بر آتش اندوه، کباب میکنید و چگونه زندان برایم جهنمی هولناک میسازد.
اما فرزندان دلیر من، با این همه، برای آزادی مردم وطنم آمادهی جانفشانیام. بدانید قلههایی، شایستهی بهاری سرسبزند که رنج سرما و یخبندان زمستان را به دوش کشیدهاند.
عزیزان دلبندم، پدر راستین شما، آزادی و امنیت جامعهی شماست. پدر شما روزی خواهد مُرد اما وطن شما هرگز، پس وطن را آگاهانه از پدر دوستتر بدارید. قلب من سزاوار گلولههای دشمنان باد اگر ستم را بپذیرم. ننگ برای مردمی خواهد ماند که از ترس نان و جان ،فرمان نابخردان برند و خاموشی را جان پناه خویش پندارند.
رسول بداقی
پنجشنبه هجدهم اسفند ماه هزارو سیصدو نود
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر