صفحات

۱۳۹۲ دی ۶, جمعه

خاوران تو را ثبت میکنم

 
خاوران تو را ثبت میکنم
نگاه میدارم
برای آرامشی همیشگی
برای قرار گرفتنِ "دل"
برای روزهای دلتنگی
جایی ست در عمق فکر و قلبم که کسی از آن خبر ندارد
تو را میگذارم آنجا
درست در تاریکترین و عمیق ترین و خلوت ترین جای فهم ام
میگذارمت آنجا و به هیچ کس هم نخواهم گفت که تو آنجایی
تا هر شب در تنهایی هایم بیرون ات بیاورم
بگذارمت روبروی خودم
در آغوشت بکشم و نگاهت کنم
تو هم برایم حرف بزنی و لبخندهایت را بریزی توی چشمهای من
من هم نوازشت کنم و برایت از محبت بگویم
عکس و نقاشی از مادران ترکیهخاوران تو را ثبت میکنم
نگاه میدارم
برای آرامشی همیشگی
برای قرار گرفتنِ "دل"
برای روزهای دلتنگی...

جایی ست در عمق فکر و قلبم که کسی از آن خبر ندارد
تو را میگذارم آنجا
درست در تاریکترین و عمیق ترین و خلوت ترین جای فهم ام
میگذارمت آنجا و به هیچ کس هم نخواهم گفت که تو آنجایی
تا هر شب در تنهایی هایم بیرون ات بیاورم
بگذارمت روبروی خودم
در آغوشت بکشم و نگاهت کنم
تو هم برایم حرف بزنی و لبخندهایت را بریزی توی چشمهای من
من هم نوازشت کنم و برایت از محبت بگویم
 

۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

مهدی فراحی شاندیز به سلول انفرادی منتقل شد

نگاره: ‏مهدی فراحی شاندیز به سلول انفرادی منتقل شد

https://www.facebook.com/zendani.siasi

مهدی فراحی شاندیز زندانی سیاسی بند ۸ زندان اوین به سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شد.

 وی که در بند ۸ زندان اوین (آموزشگاه)  بسر میبرد عصر دوشنبه ۱۸ آذر ماه به سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اویم منتقل شد.

یک منبع مطلع گفت: «مسئولین زندان وی را به بهانه توهین به رهبری و پاره کردن عکس رهبر به سلول انفرادی منتقل کرده‌اند.»

مهدی فراحی شاندیز که تا کنون چندین بار به اتهام‌های سیاسی بازداشت شده است، در روز کارگر سال ۸۸ در پارک لاله تهران دستگیرشده وه‌مان شب ماموران وزارت اطلاعات خانه‌اش را جستجو و کلیه مدارک، وسایل شخصی و کتب را ضبط کردند.

فراحی شاندیز در پی این دستگیری به ۹ ماه حبس محکوم شد که بیشتر آنرا درسلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ اوین گذراند و بهمن ماه ۸۸ از زندان آزاد شد.

وی آخرین بار پس از مراجعات مکرر به دادگاه انقلاب برای گرفتن لوازم و مدارک توقیف شده‌اش (گذرنامه، شناسنامه، کارت ملی، کامپیو‌تر و…) با ممانعت آن‌ها از ورود به شعبه مورد نظر مواجه شد و پس از مقاومت، دستگیر و در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به اتهام توهین به رهبری و اخلال در نظم به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شد.

هرانا‏

مهدی فراحی شاندیز زندانی سیاسی بند ۸ زندان اوین به سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شد.

وی که در بند ۸ زندان اوین (آموزشگاه) بسر میبرد عصر دوشنبه ۱۸ آذر ماه به سلول انفرادی بند ۲۴۰ زندان اویم منتقل شد.

 «مسئولین زندان وی را به بهانه توهین به رهبری و پاره کردن عکس رهبر به سلول انفرادی منتقل کرده‌اند.»

مهدی فراحی شاندیز که تا کنون چندین بار به اتهام‌های سیاسی بازداشت شده است، در روز کارگر سال ۸۸ در پارک لاله تهران دستگیرشده وه‌مان شب ماموران وزارت اطلاعات خانه‌اش را جستجو و کلیه مدارک، وسایل شخصی و کتب را ضبط کردند.

فراحی شاندیز در پی این دستگیری به ۹ ماه حبس محکوم شد که بیشتر آنرا درسلول‌های انفرادی بند ۲۰۹ اوین گذراند و بهمن ماه ۸۸ از زندان آزاد شد.

وی آخرین بار پس از مراجعات مکرر به دادگاه انقلاب برای گرفتن لوازم و مدارک توقیف شده‌اش (گذرنامه، شناسنامه، کارت ملی، کامپیو‌تر و…) با ممانعت آن‌ها از ورود به شعبه مورد نظر مواجه شد و پس از مقاومت، دستگیر و در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به اتهام توهین به رهبری و اخلال در نظم به ۳ سال حبس تعزیری محکوم شد.

۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

مریم شفیع‌پور، فعال دانشجویی که در زندان اوین نگهداری می‌شود روز ۱۱ دی ماه مجددا دادگاهی می‌شود.

طبق ابلاغیه دادگاه انقلاب جلسه رسیدگی به اتهامات این فعال دانشجویی روز چهارشنبه ۱۱ دی ماه ساعت ۱۰ صبح برگزار می‌شود.

پرونده مریم شفیع‌پور در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی صلواتی مورد رسیدگی مجدد قرار خواهد گرفت.

پیش‌تر قاضی دادگاه با اعلام نقص در پرونده دوباره پرونده وی را به بازپرسی برگردانده بود.

این در حالی است که در تمام طول دادرسی با آزادی این فعال دانشجویی به قید وثیقه مخالفت شده است.

مریم شفیع‌پور، دانشجوی سابق دانشگاه بین‌المللی قزوین که پس از دو ترم تعلیق از تحصیل به دلیل فعالیت سیاسی از دانشگاه اخراج شده بود. وی همچنین از اعضای فعال ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در سال ۱۳۸۸ بوده است.

این فعال سابق دانشجویی پیش از این در سال ۸۹ به دلیل فعالیت‌های دانشجویی بر اساس حکم دادگاه انقلاب قزوین به یک سال حبس تعلیقی محکوم شده بود.

۱۳۹۲ آذر ۱۲, سه‌شنبه

سی و ششمین روز از اعتصاب غذای اسماعیل برزگری وی در وضعیت بحرانی به سر می‌برد.

نگاره: ‏وضعیت بحرانی اسماعیل برزگری در سلولهای انفرادی زندان اوین

https://www.facebook.com/zendani.siasi

 در سی و ششمین روز از اعتصاب غذای اسماعیل برزگری وی در وضعیت بحرانی به سر می‌برد.

 اسماعیل برزگری که از روز سه شنبه ۵ آذر ماه ۱۳۹۲ به دلیل اعتصاب غذا به سلولهای انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شده است در وضعیت نامناسب و بحرانی و بدون امکان دسترسی به پزشک قرار دارد.

مسئولان زندان اوین روز سه شنبه وی را به بهانه‌ای انتقال به پزشک قانونی به سلول انفرادی بند ۲۴۰منتقل کردند و معاون زندان اوین آقای جواد مومنی در دیداری که با اسماعیل برزگری در سلول انفرادی ۲۴۰ داشته به وی اعلام داشت: «تا به اعتصاب غذای خود خاتمه ندهی هیچ کاری برای شما انجام نمی‌دهم و به بند ۳۵۰ منتقل نمی‌کنم.»

این مسئول زندان هم چنین گفت: «با این کار خودت را از بین می‌بری و اتفاقی برای ما نمی‌افتد، مگر هدی صابر، ستار بهشتی، محسن دکمه چی فوت کردند اتفاقی برای ما افتاد؟ چند روزی هیاهوی رسانه‌ای و سر و صدا همه چیز به حالت اول خود برگشت و تو هم به کلی فراموش می‌شوی و تنها کسی که در این وسط ضرر می‌کند خودت و خانواده‌ات است.»

هرانا‏

وضعیت بحرانی اسماعیل برزگری در سلولهای انفرادی زندان اوین




اسماعیل برزگری که از روز سه شنبه ۵ آذر ماه ۱۳۹۲ به دلیل اعتصاب غذا به سلولهای انفرادی بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل شده است در وضعیت نامناسب و بحرانی و بدون امکان دسترسی به پزشک قرار دارد.

مسئولان زندان اوین روز سه شنبه وی را به بهانه‌ای انتقال به پزشک قانونی به سلول انفرادی بند ۲۴۰منتقل کردند و معاون زندان اوین آقای جواد مومنی در دیداری که با اسماعیل برزگری در سلول انفرادی ۲۴۰ داشته به وی اعلام داشت: «تا به اعتصاب غذای خود خاتمه ندهی هیچ کاری برای شما انجام نمی‌دهم و به بند ۳۵۰ منتقل نمی‌کنم.»

این مسئول زندان هم چنین گفت: «با این کار خودت را از بین می‌بری و اتفاقی برای ما نمی‌افتد، مگر هدی صابر، ستار بهشتی، محسن دکمه چی فوت کردند اتفاقی برای ما افتاد؟ چند روزی هیاهوی رسانه‌ای و سر و صدا همه چیز به حالت اول خود برگشت و تو هم به کلی فراموش می‌شوی و تنها کسی که در این وسط ضرر می‌کند خودت و خانواده‌ات است.»

۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

حکم اعدام و سی سال تبعید برای زندانی 55 ساله!

نگاره: ‏حکم اعدام و سی سال تبعید برای زندانی 55 ساله!

https://www.facebook.com/zendani.siasi

رشید آخکندی ۵۵ ساله، متاهل و ساکن شهر سقز در مورخه‌ ۲۱ فروردین ماه سال ۸۷ در شهر اصفهان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
این زندانی در ۳۱ تیرماه سال ۸۷ در شعبه‌ یک دادگاه انقلاب شهر سقز به ریاست قاضی شایق به اتهام محاربه از طریق عضویت در احزاب کُرد مخالف، به اعدام و سی سال تبعید به زندان میناب محکوم شد.

بعد از اعتراض او وکیل وی سعید شیخی، پرونده‌ به شعبه‌ ۵ تجدید نظر استان کردستان ارسال و ۳۱ تیرماه سال ۸۸ حکم اعدام تائید شد. بعد از اعتراض مجدد به این حکم پرونده به شعبه‌ ۸ دیوان عالی کشور ارسال شد و در ۳۱ مردادماه سال ۸۸ حکم اعدام تائید شد.

این زندانی هم اکنون در زندان شهر سقز به سر می‌برد و به دلیل قطعیت حکم اعدام وی در دیوان عالی کشور و ارسال پرونده جهت اجرای حکم به دایره اجرای احکام هر لحظه احتمال اجرای حکم این زندان وجود دارد.

فعالان در تبعید‏
رشید آخکندی ۵۵ ساله، متاهل و ساکن شهر سقز در مورخه‌ ۲۱ فروردین ماه سال ۸۷ در شهر اصفهان توسط نیروهای امنیتی بازداشت شد.
این زندانی در ۳۱ تیرماه سال ۸۷ در شعبه‌ یک دادگاه انقلاب شهر سقز به ریاست قاضی شایق به اتهام محاربه از طریق عضویت در احزاب کُرد مخالف، به اعدام و سی سال تبعید به زندان میناب محکوم شد.

بعد از اعتراض او وکیل وی سعید شیخی، پرونده‌ به شعبه‌ ۵ تجدید نظر استان کردستان ارسال و ۳۱ تیرماه سال ۸۸ حکم اعدام تائید شد. بعد از اعتراض مجدد به این حکم پرونده به شعبه‌ ۸ دیوان عالی کشور ارسال شد و در ۳۱ مردادماه سال ۸۸ حکم اعدام تائید شد.

این زندانی هم اکنون در زندان شهر سقز به سر می‌برد و به دلیل قطعیت حکم اعدام وی در دیوان عالی کشور و ارسال پرونده جهت اجرای حکم به دایره اجرای احکام هر لحظه احتمال اجرای حکم این زندان وجود دارد.

 
 

۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

روحاني به اعدامها در دوره رياست جمهوري اش اشاره نکرد تا اعلام کند که فقط در اين زمينه بسيار موفق بوده است


نگاره: ‏روحاني به اعدامها در دوره رياست جمهوري اش اشاره نکرد تا اعلام کند که فقط در اين زمينه بسيار موفق بوده است!

https://www.facebook.com/zendani.siasi

بيش از ٣۰۰ نفر در دوره ۱۰۰ روزه حکومت معتدل جناب روحاني جلاد لبخند بر لب٬ به آرامي و بي سر و صدا اعدام شدند. جنبش ملي اسلامي و دنبالچه هاي حکومت اسلامي در اين مورد سکوت کرده و اکنون مشغول ابراز خوشحالي از توافقات هسته اي رژيم اسلامي هستند.

روز سه شنبه ۵ آذر ماه ۱٣۹۲٬ زندان قزل حصار روزي خونين را پشت سر گذاشت. قتل دسته جمعي ۱۰ مرد و يک زن٬ به اتهام مواد مخدر٬ اينرا البته قبلا به زندانيان اعلام کرده بودند٬ گفته بودند با اعلام نتايج ژنو ٬ همه شما را اعدام خواهيم کرد. اولين اعدام دسته جمعي بعد از اين توافقات روز سه شنبه در قزل حصار انجام شد. و زندانياني که در اين قتلگاه در انتظار اجراي حکم اعدام هستند٬ به اعتصاب غذا دست زدند. هرانا اعلام کرد که ۱۸۰۰ نفر در اعتصاب غذا هستند. اين زندان ۲۰۰۰ نفر محکوم به اعدام دارد. گروگانهايي که رژيم فاشيست اسلامي آنها را نگه داشته تا هر گاه بخواهد زهر چشم بگيرد دسته دسته آنها را اعدام کند.

روحاني براي وقت خريدن و نجات دادن نظام اشان از دست مردمي خشمگين و منزجر از آخوند و حکومت اسلامي٬ ميخواهد بکشد و از طريق چوبه هاي دار مردم را ساکت کند. از آنطرف پروسه کوتاه آمدن رژيم اسلامي و عقب نشيني رژيم از شعارهاي ضد امريکايي و زانو زدنش در مقابل امريکا و دوول غربي را بعنوان پيروزي به افکار عمومي بفروشد تا مانع بهم ريختن اوضاع و از دست رفتن کنترل شود.

کميته بين المللي عليه اعدام ضمن محکوم کردن شديد جنايات و قتل ۱۱ نفر در قزل حصار به همه مردم آزاده در ايران ميگويد که اعتراض به اعدامها در ايران٬ اعتراض و مبارزه عليه کليت اين حکومت نکبت اسلامي است. بايد متحدانه عليه اعدامها بپا خاسته و بهر طريق ممکن اعتراض کنيم.

کميته بين المللي عليه اعدام
۲۷ نوامبر ۲۰۱٣‏
بيش از ٣۰۰ نفر در دوره ۱۰۰ روزه حکومت معتدل جناب روحاني جلاد لبخند بر لب٬ به آرامي و بي سر و صدا اعدام شدند. جنبش ملي اسلامي و دنبالچه هاي حکومت اسلامي در اين مورد سکوت کرده و اکنون مشغول ابراز خوشحالي از توافقات هسته اي رژيم اسلامي هستند.

روز سه شنبه ۵ آذر ماه ۱٣۹۲٬ زندان قزل حصار روزي خونين را پشت سر گذاشت. قتل دسته جمعي ۱۰ مرد و يک زن٬ به اتهام مواد مخدر٬ اينرا البته قبلا به زندانيان اعلام کرده بودند٬ گفته بودند با اعلام نتايج ژنو ٬ همه شما را اعدام خواهيم کرد. اولين اعدام دسته جمعي بعد از اين توافقات روز سه شنبه در قزل حصار انجام شد. و زندانياني که در اين قتلگاه در انتظار اجراي حکم اعدام هستند٬ به اعتصاب غذا دست زدند. هرانا اعلام کرد که ۱۸۰۰ نفر در اعتصاب غذا هستند. اين زندان ۲۰۰۰ نفر محکوم به اعدام دارد. گروگانهايي که رژيم فاشيست اسلامي آنها را نگه داشته تا هر گاه بخواهد زهر چشم بگيرد دسته دسته آنها را اعدام کند.

روحاني براي وقت خريدن و نجات دادن نظام اشان از دست مردمي خشمگين و منزجر از آخوند و حکومت اسلامي٬ ميخواهد بکشد و از طريق چوبه هاي دار مردم را ساکت کند. از آنطرف پروسه کوتاه آمدن رژيم اسلامي و عقب نشيني رژيم از شعارهاي ضد امريکايي و زانو زدنش در مقابل امريکا و دوول غربي را بعنوان پيروزي به افکار عمومي بفروشد تا مانع بهم ريختن اوضاع و از دست رفتن کنترل شود.

کميته بين المللي عليه اعدام ضمن محکوم کردن شديد جنايات و قتل ۱۱ نفر در قزل حصار به همه مردم آزاده در ايران ميگويد که اعتراض به اعدامها در ايران٬ اعتراض و مبارزه عليه کليت اين حکومت نکبت اسلامي است. بايد متحدانه عليه اعدامها بپا خاسته و بهر طريق ممکن اعتراض کنيم.

کميته بين المللي عليه اعدام
۲۷ نوامبر ۲۰۱٣

۱۳۹۲ آبان ۳۰, پنجشنبه

مریم شفیع‌پور، فعال دانشجویی که از روز پنج مرداد ماه امسال بازداشت شده و در زندان اوین است، با وجود برگزاری دادگاه همچنان در بلاتکلیفی به‌سرمی‌برد.

نگاره: ‏مریم شفیع‌پور، فعال دانشجویی که از روز پنج مرداد ماه امسال بازداشت شده و در زندان اوین است، با وجود برگزاری دادگاه همچنان در بلاتکلیفی به‌سرمی‌برد.

https://www.facebook.com/zendani.siasi

 با گذشت یک ماه از برگزاری دادگاه مریم شفیع پور به ریاست قاضی صلواتی در شعبه ۱۵ اما تاکنون پرونده وی مسکوت مانده است. قاضی دادگاه نقص پرونده اعلام کرده و دوباره پرونده او را به بازپرسی برگردانده است. اما به‌رغم پیگیری‌های خانواده با گذاشتن وثیقه موافقت نشده و این فعال دانشجویی همچنان بلاتکلیف است.

گفتنی است، وی یک‌بار درپی وخاومت حالش به بیمارستان منتقل شده است و نیاز به مراقبت پزشکی دارد.

بازداشت مریم شفیع‌پور، دو هفته پس از آن صورت گرفت که ماموران امنیتی به منزل پدری او رفته و پس از سه ساعت بازرسی کامل منزل، لپ‌تاپ وی و یکی دیگر از اعضای خانواده و نیز دو دستگاه گوشی موبایل و برخی دست‌نوشته‌های او را با خود بردند. پس از انتقال او به زندان ماموران چند بار به منزل او مراجعه و برخی از وسایل شخصیش را با خود برده اند.

مریم شفیع‌پور، دانشجوی سابق دانشگاه بین‌المللی قزوین که پس از دو ترم تعلیق از تحصیل به دلیل فعالیت سیاسی از دانشگاه اخراج شده بود. وی همچنین از اعضای فعال ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در سال ۱۳۸۸ بوده است.

این فعال سابق دانشجویی پیش از این در سال ۸۹ به دلیل فعالیت های دانشجویی بر اساس حکم دادگاه انقلاب قزوین به یک سال حبس تعلیقی محکوم شده بود.

 هرانا‏


با گذشت یک ماه از برگزاری دادگاه مریم شفیع پور به ریاست قاضی صلواتی در شعبه ۱۵ اما تاکنون پرونده وی مسکوت مانده است. قاضی دادگاه نقص پرونده اعلام کرده و دوباره پرونده او را به بازپرسی برگردانده است. اما به‌رغم پیگیری‌های خانواده با گذاشتن وثیقه موافقت نشده و این فعال دانشجویی همچنان بلاتکلیف است.

گفتنی است، وی یک‌بار درپی وخاومت حالش به بیمارستان منتقل شده است و نیاز به مراقبت پزشکی دارد.

بازداشت مریم شفیع‌پور، دو هفته پس از آن صورت گرفت که ماموران امنیتی به منزل پدری او رفته و پس از سه ساعت بازرسی کامل منزل، لپ‌تاپ وی و یکی دیگر از اعضای خانواده و نیز دو دستگاه گوشی موبایل و برخی دست‌نوشته‌های او را با خود بردند. پس از انتقال او به زندان ماموران چند بار به منزل او مراجعه و برخی از وسایل شخصیش را با خود برده اند.

مریم شفیع‌پور، دانشجوی سابق دانشگاه بین‌المللی قزوین که پس از دو ترم تعلیق از تحصیل به دلیل فعالیت سیاسی از دانشگاه اخراج شده بود. وی همچنین از اعضای فعال ستاد انتخاباتی مهدی کروبی در سال ۱۳۸۸ بوده است.

این فعال سابق دانشجویی پیش از این در سال ۸۹ به دلیل فعالیت های دانشجویی بر اساس حکم دادگاه انقلاب قزوین به یک سال حبس تعلیقی محکوم شده بود.

۱۳۹۲ آبان ۲۸, سه‌شنبه

پيام پرستو فروهر به مناسبت اعلام ممنوعيت برگزارى مراسم سالگرد فروهرها توسط وزارت اطلاعات

نگاره: ‏پيام پرستو فروهر به مناسبت اعلام ممنوعيت برگزارى مراسم سالگرد فروهرها توسط وزارت اطلاعات

برای آگاهی!
یکم آذرماه، پانزدهمین سالگرد قتل فجیع داریوش و پروانه فروهر فرامی‌رسد.
در روز چهارشنبه ۲۲ آبان‌ماه به روال سال‌های پیش به ایران آمدم تا امسال نیز این روز تلخ را در این سرزمین به سر کنم که جایگاه یادها، تلاش‌ها و آرزوهای پدرومادرم است، سرزمینی که همواره بیش از جان دوستش داشتند. به روال این سال‌ها سماجت و امید توشه‌ی راه کردم تا شاید امسال گشایشی در این ظلم ممتد پدید آید و بتوان در سالروز جنایت، یاد آن دو دلاور را گرامی داشت، که همواره پرتلاش، آزاده و حق گو زیستند و جان خویش نثار پایداری بر باورهایشان کردند.
در ابتدا برخی نویدهای خوشایند درباره‌ی امکان برگزاری آیین بزرگداشت شنیده می‌شد. برخورد مثبت مسئولان در وزارت کشور و فرمانداری تهران در برابر تقاضانامه ی کتبی ما نیز سبب خوشبینی بود. روز شنبه ۲۵ آبان ماه در یک تماس تلفنی برای فردای آن روز به یکی از دفترهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی فراخوانده شدم. آنچه در این نشست به من گفته شد آنچنان دوپهلو و پرابهام بود که تنها پس از پرسش های سمج و مکرر خود موفق به دریافت محتوای واقعی آن شدم. در ابتدا گفتند که برگزاری این مراسم در خانه مجاز خواهد بود. پس از چند جمله در باب لزوم حفظ نظم، که البته مورد توافق دو طرف است، اضافه کردند که "از شرکت گروهک ‌ها و ضدانقلاب و عناصر مشکوک که در صدد توطئه و جوسازی هستند جلوگیری خواهد شد". از آنجا که اینگونه واژه های مبهم و پراتهام مصداق مشخصی برای من ندارد سعی کردم با طرح پرسش های واضح منظورشان را دریابم. سرانجام دریافتم که خطابشان در واژه های ذکر شده به گستره‌ی وسیعی از شخصیت‌های سیاسی و هموندان نهادهای پرسابقه‌ی سیاسی و فرهنگی کشور ما ست، که بخش بزرگی از دگراندیشان جامعه را تشکیل می‌دهند. یادآوری کردم که پدرومادرم دو شخصیت سرشناس سیاسی، پایبند به مبارزه ی تشکیلاتی و همواره مدافع حقوق دگراندیشان بوده‌اند و بسیاری از نزدیکان و دوستدارانشان، که حق شرکت در این مراسم را دارند، متعلق به این طیف محترم هستند. پاسخی نگرفتم.
در برابر پرسش من که اگر از حضور همرزمان و همراهان سیاسی پدرومادرم و بطورکلی از حضور بخش بزرگی از دگراندیشان در این آیین جلوگیری خواهد شد، پس چه کسانی مجاز به ورود به خانه ی ما خواهند بود؟ پاسخ دادند "بستگان نسبی و سببی و همسایه‌ها". حالا لابد این افراد نیز بایستی پیش از ورود شناسنامه و شجرنامه و مدرک اثبات همسایگی به مأموران ارائه دهند! حیف شد که نپرسیدم.
آنچه نوشتم شرح آن چیزی است که حدود مجاز برای برگزاری مراسم بزرگداشت داریوش و پروانه فروهر تعیین و به طور رسمی به من گفته شده است.
به باور من این شیوه تنها سرپوشی ست بر همان ممنوعیت‌هایی که در هفت سال گذشته به ناحق بر ما تحمیل شده است. می‌خواهند ممنوعیت را اعمال کنند اما از بیان واضح آن طفره بروند و نام دیگری برای آن جعل کنند. در طی این سال‌ها بارها و بارها با تحریف و جعل مفاهیم روبرو شده‌ام؛ مخدوش کردن حقایق از سوی مسئولان قضایی، زیر نام دادرسی پرونده‌ی قتل پدرومادرم واضح‌ترین و دردناک‌ترین این جعل‌ها بوده است.
تن دادن به اینگونه تحریف‌ها و تحمیل‌های فرمایشی توهین به باورها و معیارهایی ست که زندگی و مرگ پرافتخار داریوش و پروانه فروهر را رقم زد. برگزاری یک گردهم‌آیی دست‌آموز و فرمایشی در سالروز قتل آن دو توهین به شجاعت و استواری آنان ست. یادشان را در اعتراض به ظلم می‌توان گرامی داشت، نه در تن دادن به تحمیل.
اگرچه امسال نیز به این روند تحمیلی و ممنوعیت برگزاری آیینی درخور داریوش و پروانه فروهر اعتراض کردم اما این بار نیز اعتراض ها بی‌نتیجه ماند. … آن‌ها زور دارند و ظلم پیشه کرده اند و ما صبر داریم و امید به آینده بسته‌ایم، کاش شجاعت و جسارت جانباختگانمان را نیز گاهی داشته باشیم.
یاد آنان زنده باد که در راه آزادی ایران جان باختند.
پرستو فروهر
تهران، ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۲‏
برای آگاهی!
یکم آذرماه، پانزدهمین سالگرد قتل فجیع داریوش و پروانه فروهر فرامی‌رسد.
در روز چهارشنبه ۲۲ آبان‌ماه به روال سال‌های پیش به ایران آمدم تا امسال نیز این روز تلخ را در این سرزمین به سر کنم که جایگاه یادها، تلاش‌ها و آرزوهای پدرومادرم است، سرزمینی که همواره بیش از جان دوستش داشتند. به روال این سال‌ها سماجت و امید توشه‌ی راه کردم تا شاید امسال گشایشی در این ظلم ممتد پدید آید و بتوان در سالروز جنایت، یاد آن دو دلاور را گرامی داشت، که همواره پرتلاش، آزاده و حق گو زیستند و جان خویش نثار پایداری بر باورهایشان کردند.
در ابتدا برخی نویدهای خوشایند درباره‌ی امکان برگزاری آیین بزرگداشت شنیده می‌شد. برخورد مثبت مسئولان در وزارت کشور و فرمانداری تهران در برابر تقاضانامه ی کتبی ما نیز سبب خوشبینی بود. روز شنبه ۲۵ آبان ماه در یک تماس تلفنی برای فردای آن روز به یکی از دفترهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی فراخوانده شدم. آنچه در این نشست به من گفته شد آنچنان دوپهلو و پرابهام بود که تنها پس از پرسش های سمج و مکرر خود موفق به دریافت محتوای واقعی آن شدم. در ابتدا گفتند که برگزاری این مراسم در خانه مجاز خواهد بود. پس از چند جمله در باب لزوم حفظ نظم، که البته مورد توافق دو طرف است، اضافه کردند که "از شرکت گروهک ‌ها و ضدانقلاب و عناصر مشکوک که در صدد توطئه و جوسازی هستند جلوگیری خواهد شد". از آنجا که اینگونه واژه های مبهم و پراتهام مصداق مشخصی برای من ندارد سعی کردم با طرح پرسش های واضح منظورشان را دریابم. سرانجام دریافتم که خطابشان در واژه های ذکر شده به گستره‌ی وسیعی از شخصیت‌های سیاسی و هموندان نهادهای پرسابقه‌ی سیاسی و فرهنگی کشور ما ست، که بخش بزرگی از دگراندیشان جامعه را تشکیل می‌دهند. یادآوری کردم که پدرومادرم دو شخصیت سرشناس سیاسی، پایبند به مبارزه ی تشکیلاتی و همواره مدافع حقوق دگراندیشان بوده‌اند و بسیاری از نزدیکان و دوستدارانشان، که حق شرکت در این مراسم را دارند، متعلق به این طیف محترم هستند. پاسخی نگرفتم.
در برابر پرسش من که اگر از حضور همرزمان و همراهان سیاسی پدرومادرم و بطورکلی از حضور بخش بزرگی از دگراندیشان در این آیین جلوگیری خواهد شد، پس چه کسانی مجاز به ورود به خانه ی ما خواهند بود؟ پاسخ دادند "بستگان نسبی و سببی و همسایه‌ها". حالا لابد این افراد نیز بایستی پیش از ورود شناسنامه و شجرنامه و مدرک اثبات همسایگی به مأموران ارائه دهند! حیف شد که نپرسیدم.
آنچه نوشتم شرح آن چیزی است که حدود مجاز برای برگزاری مراسم بزرگداشت داریوش و پروانه فروهر تعیین و به طور رسمی به من گفته شده است.
به باور من این شیوه تنها سرپوشی ست بر همان ممنوعیت‌هایی که در هفت سال گذشته به ناحق بر ما تحمیل شده است. می‌خواهند ممنوعیت را اعمال کنند اما از بیان واضح آن طفره بروند و نام دیگری برای آن جعل کنند. در طی این سال‌ها بارها و بارها با تحریف و جعل مفاهیم روبرو شده‌ام؛ مخدوش کردن حقایق از سوی مسئولان قضایی، زیر نام دادرسی پرونده‌ی قتل پدرومادرم واضح‌ترین و دردناک‌ترین این جعل‌ها بوده است.
تن دادن به اینگونه تحریف‌ها و تحمیل‌های فرمایشی توهین به باورها و معیارهایی ست که زندگی و مرگ پرافتخار داریوش و پروانه فروهر را رقم زد. برگزاری یک گردهم‌آیی دست‌آموز و فرمایشی در سالروز قتل آن دو توهین به شجاعت و استواری آنان ست. یادشان را در اعتراض به ظلم می‌توان گرامی داشت، نه در تن دادن به تحمیل.
اگرچه امسال نیز به این روند تحمیلی و ممنوعیت برگزاری آیینی درخور داریوش و پروانه فروهر اعتراض کردم اما این بار نیز اعتراض ها بی‌نتیجه ماند. … آن‌ها زور دارند و ظلم پیشه کرده اند و ما صبر داریم و امید به آینده بسته‌ایم، کاش شجاعت و جسارت جانباختگانمان را نیز گاهی داشته باشیم.
یاد آنان زنده باد که در راه آزادی ایران جان باختند.
پرستو فروهر
تهران، ۲۷ آبان ماه ۱۳۹۲

۱۳۹۲ آبان ۲۳, پنجشنبه

اعتراض به موج توقف ناپذیر اعدام ها در ایران


  یک گروه از خانوادههای جانباختگان راه آزادی و مدافعان ایرانی حقوق بشر در بروکسل با خانم باربارا لوخ بیهلر، مسئول کمیسیون حقوق بشر در پارلمان اروپا و علی بورتاگل، مسئول دفتر خانم تاریا کرنبرگ، رئیس هیات پارلمان اروپا در روابط با ایران، دیدار کردند. در این دیدار نمایندگان ایرانی خواهان توقف اعدام ها و آزادی زندانیآن سیاسی شدند.
در آغاز این جلسه، خانم لخ بیهلر اطلاع داد که جمهوری إسلامی بعد از نشست ٢٦ سپتامبر کمیسیون حقوق بشر پارلمان اروپا، در بیانیه ای ادعا نموده که اعدام های سیاسی در ایران فقط شامل اعضای گروه های تروریستی است.

خانم مرسده محسنی یکی از اعضای گروه ایرانی، از باربارا لوخ بیهلر برای همراهی و همگامی وی با خانواده های جانباختگان تشکر نمود و از کوشش های او برای آزادی أرش صادقی قدردانی کرد. خانم محسنی در پاسخ به ادعای جمهوری اسلامی گفت ما هم اکنون چهار عضو از خانواده اعدام شدگان دهه شصت در اینجا هستیم و هیچ کدام از عزیزان ما تروریست نبوده، بدون هیچ حکم و دادگاهی اعدام شده اند، بسیاری از آنان حکم آزادی داشتند. خانم محسنی گفت اگر ما همچنان پیگیر و مصمم در راه دادخواهی عزیزانمان گام برمی داریم، نه بخاطر انتقامجویی بلکه بخاطر عدم تکرار جنایت است. وی همچنین بر نگرانی اعضای خانواده های جانباختگان نسبت به افزایش چشمگیر اعدام ها در ایران در ماه های اخیر تأکید نمود و از خانم لوخ بیهلر خواست که اجازه ندهند اخبار نقض گسترده و سیستماتیک حقوق بشر در ایران در بحبوحه مذاکرات هسته ای ایران با غرب به فراموشی سپرده شود.

پس از آن خانم منیرفرهودی، از اعضای خانواده جانباختگان دهه شصت، لیستی از محکومان به اعدام را در اختیار خانم لوخ بیهلر قرار داد. وی همچنین اعلام کرد که پس از روی کار آمدن دولت آقای روحانی در ایران حدود سیصد و بیست نفر تا کنون اعدام شده اند.

خانم خاطره معینی، از اعضای خانواده جانباختگان دهه شصت نیز، بیانیه ای را که به امضای پنجاه و نه نفر از بازماندگان قتل های سیاسی در ایران در دهه شصت رسیده و نسبت به تکرار فاجعه ی قتل عام در زندان ها هشدار می دهد، در اختیار خانم لخ بیهلر و آقای علی بورتاگل قرار داد. این بیانیه را علاوه بر خانواده جانباختگان راه آزادی، ده ها تشکل دموکراتیک و بیش از سیصد فعال سیاسی و مدافع حقوق بشر امضا کرده اند. در این بیانیه از نهادهای دموکراتیک جهانی خواسته شده است که برای توقف اعدام و سرکوب جمهوری اسلامی را زیر فشار قرار دهند.

خانم معینی از اعضای پارلمان اروپا خواست که در صورت سفر به ایران با خانواده های جانباختگان، بخصوص خانواده های قتل عام شدگان سال ٦٧ که همچنان زیر فشار و پشت در های بسته خاوران هستند، دیدار کند و صدای آنان را بشنود.

در ادامه جلسه آقای پرویز مختاری از اعضای خانواده های جانباختگان و همچنین گروه همبستگی برای حقوق بشر در ایران به روند ناعادلانه روند رسیدگی به پروند متهمان در ایران اشاره کرد و خواستار آن شد که اعضای هیات اروپایی. در بازدیدشان از ایران با خانواده های زندانیان سیاسی و عقیدتی ملاقات کنند. وی همچنین با اشاره به مرگ افشین اوسانلو در زندان، به شرایط نامساعد در زندان های ایران اشاره کرده و خواستار بهبود وضعیت زندان ها در ایران شد.

خانم فاطمه رضایی، از اعضای حامیان مادران پارک لاله در شهر دورتموند آلمان نیز در این جلسه گفت روند بررسی پرونده محکومان به اعدام، آقایان زانیار و لقمان مرادی، مسعود آروند و آرمان پیروزی مطابق با معیارهای اولیه حقوق بشر نبوده است. وی از مسئول کمیسیون حقوق بشر در پارلمان اروپا خواست که پرونده این افراد را مورد بررسی قرار دهد.

پس از این دیدار ، هیات ایرانی در نشست عمومی حقوق بشر در پارلمان اروپا شرکت کرد.
در این نشست که به ریاست خانم باربارا لوخ بیهلر برگزار شد، نمایندگان پارلمان اروپا به نقض حقوق بشر در نقاط مختلف جهان پرداختند. در رابطه با ایران مسئول کمیسیون حقوق بشر در پارلمان اروپا به اعدام آقایان حبیب الله گلپری پور، رضا اسماعیلی و شانزده نفری که در زاهدان اعدام شدند، اشاره کرد و افزایش تعداد اعدام ها در ماه های اخیر را نگران کننده خواند و قسمتهایی از بیانیه خانواده های جانباختگان راه آزادی را خواند و با أشاره به حضور اعضای خانواده ها در جلسه گفت، بر خلاف ادعای جمهوری إسلامی که می گویأ تنها تروریست ها در ایران اعدام میشوند، ما خانواده هایی را در اینجا میبینیم که بستگان اعدام شده ی آن ها تروریست نبوده اند.

۱۳۹۲ آبان ۲۱, سه‌شنبه

گزارش مراسم بزرگداشت بهکیش ها!

behkishha.jpg

روز پنج شنبه 16 آبان ماه ، به مناسبت گرامیداشت 6 نفر از جانباختگان خانواده ی بهکیش ها و همچنین تمامی کشته شدگان در این سی و چند سال بویژه کشته شدگان دهه شصت ، مراسمی گرم و صمیمی، در منزل مادر داغدیده و مقاوم و صبور بهکیش ها برگزار شد.
مادران پارک لاله نیز همچون خیل عظیمی از انسان دوستان و داغدیدگان در این مراسم گرم و پرشور شرکت نمودند.

قبل از شروع مراسم ، نسرین ستوده بطور خلاصه ، از تجارب خودش در زندان زنان برای جمع صحبت کرد که با تنوع افکار و عقیده بسیار خوب با همدیگر سازگار بودند و زندگی خوبی را در کنار هم تجربه کردند.
سپس مراسم با گفتاری از مادر شریفی در مورد خانواده جانباختگان خانواده بهکیش و تمامی جانباختگان شروع شد . مادر شریفی یاد تمامی کسانی که در دوران حکومت جمهوری اسلامی کشته شده اند را گرامی داشت و به همین مناسبت یک دقیفه سکوت اعلام کرد .

پس از آن فیلمی از خاوران گذاشته شد.فیلم با صحبت های یکی از مادران خاوران شروع شده و به توضیحاتی در مورد گورستان خاوران و کشتارهای دسته جمعی و غیره پرداخت. در فیلم به این حقیقت اشاره شد که اولین فردی که در گورستان خاوران دفن شده است ، یک بهایی بوده است. همچنین در فیلم اشاره ای به این شد که حکومت بعد از جنگ به بهانه ی حمله مرصاد شروع به کشتار در زندان کرد و بسیاری از آنان را از بین برد. این گفته مورد اعتراض بسیاری از شرکت کنندگان قرار گرفت و آنان با سند و شواهدی که داشتند تاکید کردند که حمله مرصاد هیچ ربطی به کشتار زندانیان نداشته و این پروژه از سال 66 در زندان شروع شده بود و حتی در مواردی بازجوها به زندانیان اعلام کرده بودند که قرار است این اقدام در موردشان صورت گیرد.
فیلم به آزار و اذیت ماموران برای جلوگیری از گرفتن مراسم اشاره می کرد و اینکه نمی گذاشتند حتی کوچکترین نشانه ای بر سر مزار عزیزانشان داشته باشند. به یافتن گورهای دسته جمعی اشاره شد، واین که در این سالها برای از بین بردن گورستان خاوران چه تلاش هایی از طرف ماموران شده است و می خواستند با فروش قبر مزار جانباختگان را از بین ببرند که مقاومت و ایستادگی مادران مانع این اتفاق شد.
سرود زیبای نازلی سخن بگو و سرود زیبای خاوران خوانده شد. به تناوب در بین برنامه اشعار شاعران بوسیله ی شرکت کنندگان خوانده می شد.
فیلم دیگری از مادر بهکیش خطاب به سازمان ملل گذاشته شد و اعتراض او از نهادهای حقوق بشری که چرا به دادشان نمی رسند، چرا نام فرزندانشان را در رسانه ها نمی گویند . مگر فرزندانشان چه گناهی کردند. با زحمت آنان را بزرگ کرده بود و همه تحصیل کرده بودند، چرا آنان را کشتند؟ چرا دست از سردخترش برنمی دارند.

یکی از شرکت کنندگان با صدای بسیار زیبا در بین برنامه آواز می خواند و بقیه شرکت کنندگان هم با او هم صدایی می کردند. یکی دیگر از شرکت کنندگان با نواختن زیبای تار و صدای دلنشینی که داشت به مراسم لطف و صفای خاصی داده بود.
منصوره بهکیش ، سه نامه ای را که در تاریخهای مختلف ، مادران خاوران برای مسئولین فرستاده بودند، خواند که به هیچ کدام هم رسیدگی نشده بود.
همسران و مادران از خاطرات روزهای تلخ بی خبری از فرزندانشان قبل از اعدام های سال 67 گفتند. همسران از شرایط سختی که به تنهایی باید متحمل می شدند و فرزندانشان را تربیت می کردند، گفتند. که خوشبختانه هم تمامی فرزندانشان موفق شده اند. همسری تعریف می کرد که در آن روزهای شوم او هم زندانی بود، شرایط بسیار بدی در زندان بود، اکثر زندانیان ، عزیزان اعدامی داشتند و برای اینکه همدیگر را تضعیف نکنند حتی نمی توانستند گریه کنند و مجبور بودند بغض های خود را بخورند. همسر دیگری از اینکه هنوز نمی تواند از دست دادن عزیزش را باور کند و درد آن هنوز برایش زنده است.

میهمانان از مادران خاوران و از اینکه در این سالها کار بسیار ارزشمندی را برای زنده نگهداشتن یاد و خاطره فرزندانشان انجام داده اند ، تشکر کردند. و تاکید کردند که نباید گفت آنان بیگناه بودند، چون فرزندان آنان با شناخت پا به عرصه گذاشته و با ظلم مبارزه کردند.

شاعری از اشعار سفیدش که به مادر بهکیش و اعدامیان تقدیم کرده بود خواند.
در پایان یکی از میهمانان به این مسئله اشاره کرد که گرفتن مراسم یادبود و دادخواهی از کسانی که به هیچ وجه به داد مردم نمی رسند فایده ای ندارد، بلکه تنها ادامه راه این کشته شدگان ارزشمنداست ، پس باید راه آنان را ادامه داد.

پس از پذیرایی بسیار صمیمانه و صرف شام ، میهمانان با خواندن ترانه سراومد زمستان و آرزوی روزهای خوب خانه باصفا و گرم مادر بهکیش را ترک گفتند.

پی نوشت :
در صف قربانیان دهه 60 خانواده ی بهکیش از شناخته شده ترین نام هاست.
اسامی اعضاء این خانواده که در دهه 60 یکی پس از دیگری پرپر شدند به شرح زیر است:زهرا (٣۷ ساله) گویا در سوم شهریور ۱٣۶۲ با خوردن سیانور و یا زیر شکنجه کشته شد، محمود (٣۷ ساله) گویا در ۶ شهریور ۱٣۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد، محمدرضا (۲۶ ساله) گویا در خیابان و بدون آنکه مسلح باشد به قتل رسید، محسن (۲۱ ساله) در بیست و چهارم اردیبهشت ۱٣۶۴ در زندان اوین اعدام شد، محمد علی (۲۴ ساله) گویا در ۶ شهریور ۱٣۶۷ در زندان گوهردشت اعدام شد، و سیامک اسدیان- همسر زهرا (۲۶ ساله) در ۱٣ مهر ۱٣۶۰ در یک درگیری مسلحانه در شمال کشته شد.

۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی یاد و خاطر این عزیز گرامی باد

نگاره: ‏۲۰ آبان چهارمین سالگرد اعدام ستاره سرخ راه آزادی احسان فتاحیان به دست جمهوری ننگین اسلامی است.

https://www.facebook.com/zendani.siasi

کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی یاد و خاطر این عزیز گرامی باد

احسان فتاحیان متولد ( ١٣٦٢/١٢/١٢ در کرمانشاه) فعال سیاسی کرد زبان ایرانی بود که بامداد روز چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸ در سنندج اعدام شد. 

فتاحیان در ۲۹ تیر ۱۳۸۷ در کامیاران دستگیر شد. و به اتهام محاربه از طريق عضویت در حزب کومله از سوی قاضی بابايی رئيس شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به تحمل ۱۰ سال حبس توام با تبعيد به شهرستان رامهرمز محکوم شد

دادستان عمومی و انقلاب کامياران و همینطور آقای نصرالله نصری بعنوان وکیل احسان فتاحيان، نسبت به حکم صادره اعتراض کردند که با توجه به تقاضای تشديد مجازات از طرف دادستان شهرستان کامياران که مجازات تعيين شده را متناسب با شدت عمل ارتکابی ندانسته بود، به استناد تبصره ۳ ماده ۲۲ قانون اصلاح تشکيل دادگاه‌های عمومی و انقلاب و مواد ۱۸۶ ، ۱۹۰ و ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، با تشديد مجازات حبس در تبعيد به مجازات اعدام، تقاضای تجديدنظرخواهی وی نيز مردود اعلام شد.

پس از صدور حکم اعدام برای فتاحیان بسیاری از سازمان‌های حقوق بشری از جمله دیده‌بان حقوق بشر و عفو بین‌الملل خواستار لغو این حکم شدند.

همچنین فتاحیان اعتصاب غذایی را آغاز کرد که با همراهی بسیاری از زندانیان زندان سنندج به یک اعتصای غذای دسته‌جمعی تبدیل شد و تعدادی از زندانیان زندان‌های دیگر استان‌های کردستان و آذربایجان غربی هم به این اعتصاب غذا پیوستند.

اعدام فتاحیان در شرایطی در ۲۰ آبان اجرا شد که به خانوادهٔ او اجازه ملاقات با وی داده نشد و جسدش نیز به خانواده تحویل نشد.

سرنگون باد جمهوری ننگین اسلامی‏۲۰ آبان چهارمین سالگرد اعدام ستاره سرخ راه آزادی احسان فتاحیان به دست جمهوری ننگین اسلامی است.

احسان فتاحیان متولد ( ١٣٦٢/١٢/١٢ در کرمانشاه) فعال سیاسی کرد زبان ایرانی بود که بامداد روز چهارشنبه ۲۰ آبان ۱۳۸۸ در سنندج اعدام شد.

فتاحیان در ۲۹ تیر ۱۳۸۷ در کامیاران دستگیر شد. و به اتهام محاربه از طريق عضویت در حزب کومله از سوی قاضی بابايی رئيس شعبه اول دادگاه انقلاب سنندج به تحمل ۱۰ سال حبس توام با تبعيد به شهرستان رامهرمز محکوم شد

دادستان عمومی و انقلاب کامياران و همینطور آقای نصرالله نصری بعنوان وکیل احسان فتاحيان، نسبت به حکم صادره اعتراض کردند که با توجه به تقاضای تشديد مجازات از طرف دادستان شهرستان کامياران که مجازات تعيين شده را متناسب با شدت عمل ارتکابی ندانسته بود، به استناد تبصره ۳ ماده ۲۲ قانون اصلاح تشکيل دادگاه‌های عمومی و انقلاب و مواد ۱۸۶ ، ۱۹۰ و ۱۹۱ قانون مجازات اسلامی، با تشديد مجازات حبس در تبعيد به مجازات اعدام، تقاضای تجديدنظرخواهی وی نيز مردود اعلام شد.

پس از صدور حکم اعدام برای فتاحیان بسیاری از سازمان‌های حقوق بشری از جمله دیده‌بان حقوق بشر و عفو بین‌الملل خواستار لغو این حکم شدند.

همچنین فتاحیان اعتصاب غذایی را آغاز کرد که با همراهی بسیاری از زندانیان زندان سنندج به یک اعتصای غذای دسته‌جمعی تبدیل شد و تعدادی از زندانیان زندان‌های دیگر استان‌های کردستان و آذربایجان غربی هم به این اعتصاب غذا پیوستند.

اعدام فتاحیان در شرایطی در ۲۰ آبان اجرا شد که به خانوادهٔ او اجازه ملاقات با وی داده نشد و جسدش نیز به خانواده تحویل نشد.

۱۳۹۲ تیر ۲۳, یکشنبه

پنج زندانی سیاسی در زندان مرکزی تبریز دست به اعتصاب غذا زدند

نگاره: ‏پنج زندانی سیاسی در زندان مرکزی تبریز دست به اعتصاب غذا زدند

https://www.facebook.com/zendani.siasi

محمود فضلی، آیت مهرعلی بیگلو، لطیف حسنی، بهبود قلی‌زاده و شهرام رادمهر در زندان مرکزی تبریز دست به اعتصاب غذا زدند.

 این زندانیان در اعتراض به تائید حکم ۹ سال حبس شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز در دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان شرقی به اتهام تشکیل گروه غیر قانونی و تبلیغ علیه نظام دست به اعتصاب غذای نامحدود زدند.

اعتصاب غذای این زندانیان بر اساس نامه‌ای که رسما به مسئولین زندان تحویل داده‌اند از امروز آغاز شده است. طبق این نامه این زندانیان تا رسیدن به حقوق قانونی تا لغو حکم حبس تحمیلی مذکور که گفته شده با دخالت وزارت اطلاعات از سوی دستگاه قضایی صادر شده است؛ ادامه خواهد یافت.

هرانا‏
محمود فضلی، آیت مهرعلی بیگلو، لطیف حسنی، بهبود قلی‌زاده و شهرام رادمهر در زندان مرکزی تبریز دست به اعتصاب غذا زدند.

این زندانیان در اعتراض به تائید حکم ۹ سال حبس شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز در دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان شرقی به اتهام تشکیل گروه غیر قانونی و تبلیغ علیه نظام دست به اعتصاب غذای نامحدود زدند.

اعتصاب غذای این زندانیان بر اساس نامه‌ای که رسما به مسئولین زندان تحویل داده‌اند از امروز آغاز شده است. طبق این نامه این زندانیان تا رسیدن به حقوق قانونی تا لغو حکم حبس تحمیلی مذکور که گفته شده با دخالت وزارت اطلاعات از سوی دستگاه قضایی صادر شده است؛ ادامه خواهد یافت.

۱۳۹۲ تیر ۲۰, پنجشنبه

فریبا پژوه، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب بازداشت شد

نگاره: ‏فریبا پژوه، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب بازداشت شد

https://www.facebook.com/zendani.siasi

 فریبا پژوه، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب صبح امروز در منزل خود بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

به گزارش امید، فریبا پژوه پس از انتخابات سال ۸۸ پس از صد و بیست و چهار روز حبس، با قرار وثیقه آزاد شد.

همچنین وی به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود که این حکم در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران به مدت پنج سال به حالت تعلیق در آمد.

هنوز از دلیل بازداشت مجدد این فعال مطبوعاتی گزارشی منتشر نشده اشت.

هرانا‏
فریبا پژوه، روزنامه‌نگار اصلاح‌طلب صبح امروز در منزل خود بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.

  فریبا پژوه پس از انتخابات سال ۸۸ پس از صد و بیست و چهار روز حبس، با قرار وثیقه آزاد شد.

همچنین وی به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود که این حکم در شعبه ۵۴ دادگاه تجدید نظر استان تهران به مدت پنج سال به حالت تعلیق در آمد.

احضار حامد محمودی نژاد فعال کارگری به دادگاه


نگاره: ‏احضار حامد محمودی نژاد فعال کارگری به دادگاه

https://www.facebook.com/zendani.siasi

به گزارش رسيده روز دوشنبه 17 تیر ماه 1392، حامد محمودی نژاد فعال كارگری و از اعضای كميته ی هماهنگی برای كمك به ايجاد تشكل های كارگری طی دو احضاريه ی جداگانه به تاريخ های 22/4/92 و 2/5/92برای حضور در شعبه يك دادگاه انقلاب سنندج دريافت نمود.

حامد محمودی نژاد در تاریخ 17 اسفند سال 1391 در منزل باز داشت وبعد از گذراندن 32 روز حبس در بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج با قرار وثیقه 50 میلیون تومانی آزاد شد که بعد از گذشت حدود 20 روز از آزادی ، مجدد در تاریخ 12/2/1392 در یکی از خیابان های شهر سنندج دستگیر و بعد از 16 روز بازداشت و با قرار وثیقه 50 میلیون تومانی آزاد گردید . لازم به ذکر است که اتهام وارد شده به این فعال کارگری ، اقدام علیه امنیت ملی اعلام شده .

کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری ضمن محکوم کردن احضار مجدد حامد محمودی نژاد، خواستار آزادی فوری و بدون قید و شرط کلیه کارگران و فعالین کارگری در بند می باشد.


کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری

18 تیر 1392‏
روز دوشنبه 17 تیر ماه 1392، حامد محمودی نژاد فعال كارگری و از اعضای كميته ی هماهنگی برای كمك به ايجاد تشكل های كارگری طی دو احضاريه ی جداگانه به تاريخ های 22/4/92 و 2/5/92برای حضور در شعبه يك دادگاه انقلاب سنندج دريافت نمود.

حامد محمودی نژاد در تاریخ 17 اسفند سال 1391 در منزل باز داشت وبعد از گذراندن 32 روز حبس در بازداشتگاه اداره اطلاعات سنندج با قرار وثیقه 50 میلیون تومانی آزاد شد که بعد از گذشت حدود 20 روز از آزادی ، مجدد در تاریخ 12/2/1392 در یکی از خیابان های شهر سنندج دستگیر و بعد از 16 روز بازداشت و با قرار وثیقه 50 میلیون تومانی آزاد گردید . لازم به ذکر است که اتهام وارد شده به این فعال کارگری ، اقدام علیه امنیت ملی اعلام شده .

۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

سمیرا رزاقی، دانشجوی علوم پزشکی شیراز بازداشت شد

نگاره: ‏سمیرا رزاقی، دانشجوی علوم پزشکی شیراز بازداشت شد

https://www.facebook.com/zendani.siasi

سمیرا رزاقی پزشک نمونه و دانشجوی رشته تخصصی رادیوتراپی و شیمی درمانی دانشگاه علوم پزشکی شیراز پنجم تیرماه در شیراز بازداشت شد.

این فعال دانشجویی از ۱۰ روز پیش در بازداشتگاه اداره اطلاعات استان فارس معروف به پلاک ۱۰۰ نگهداری می شود.

این دستگیری در حالی انجام می شود که وی آخرین ماه تحصیل خود را می گذراند.

فعالان دانشجویی به دانشجونیوز گزارش داده اند شواهدی در دست است که این دستگیری به درخواست رییس دانشگاه و با هماهنگی دکتر ایمانیه انجام شده است.

محمد هادی ایمانیه رییس دانشگاه علوم پزشکی شیراز در سال ۸۹ بدون ارائه هیچگونه دلیلی به مدت ۴ ماه از ثبت نام وی در رشته تخصص خودداری کرده بود.

با این حال نهایتا با حکم دیوان عدالت اداری دانشگاه مجبور به پذیرش وی شد.

گفتنی است دکتر سمیرا رزاقی در دوران تحصیل پزشکی عمومی و تخصص خود بارها به عنوان دانشجوی نمونه تحصیلی انتخاب شده بود.

وی همچنین سردبیری نشریات دانشجویی و عضویت انجمن اسلامی دانشکده پزشکی ( قبل از انحلال و مصادره توسط دانشگاه) را داشته است.‏
سمیرا رزاقی پزشک نمونه و دانشجوی رشته تخصصی رادیوتراپی و شیمی درمانی دانشگاه علوم پزشکی شیراز پنجم تیرماه در شیراز بازداشت شد.

این فعال دانشجویی از ۱۰ روز پیش در بازداشتگاه اداره اطلاعات استان فارس معروف به پلاک ۱۰۰ نگهداری می شود.

این دستگیری در حالی انجام می شود که وی آخرین ماه تحصیل خود را می گذراند.

فعالان دانشجویی به دانشجونیوز گزارش داده اند شواهدی در دست است که این دستگیری به درخواست رییس دانشگاه و با هماهنگی دکتر ایمانیه انجام شده است.

محمد هادی ایمانیه رییس دانشگاه علوم پزشکی شیراز در سال ۸۹ بدون ارائه هیچگونه دلیلی به مدت ۴ ماه از ثبت نام وی در رشته تخصص خودداری کرده بود.

با این حال نهایتا با حکم دیوان عدالت اداری دانشگاه مجبور به پذیرش وی شد.

گفتنی است دکتر سمیرا رزاقی در دوران تحصیل پزشکی عمومی و تخصص خود بارها به عنوان دانشجوی نمونه تحصیلی انتخاب شده بود.

وی همچنین سردبیری نشریات دانشجویی و عضویت انجمن اسلامی دانشکده پزشکی ( قبل از انحلال و مصادره توسط دانشگاه) را داشته است.

۱۳۹۲ تیر ۱۲, چهارشنبه

مخالفت با درخواست آزادی مشروط امیر چمنی

نگاره: ‏مخالفت با درخواست آزادی مشروط امیر چمنی

https://www.facebook.com/zendani.siasi

قاضی شعبه‌ی ۴ دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان‌شرقی با درخواست آزادی مشروط امیر چمنی، فعال دانشجویی زندانی در زندان مرکزی تبریز مخالفت نموده است.

 امیر چمنی دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد تبریز که بیش از ۶ ماه از حکم ۹ ماه حبس تعزیری خود را گذرانده است، برای چندمین بار و با توجه به سپری کردن بیش از نیمی از حکم زندان خود درخواست آزادی مشروط کرده بود، که این بار نیز با مخالفت قاضی خوبیار، رییس شعبه‌ی ۴ دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان‌شرقی روبه‌رو شد.

امیر چمنی که پس از سپری کردن جلسات متعدد بازجویی در اداره‌ی اطلاعات تبریز با قرار وثیقه‌ی ۵۰ میلیون تومانی آزاد و متعاقب آن در تاریخ ۱۵ تیر ماه سال ۹۱ از سوی شعبه‌ی ۱ دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبر، به اتهام "توهین به رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی" به تحمل شش ماه حبس تعزیری و به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام" به تحمل سه ماه و یک روز حبس تعزیری و نیز از سوی شعبه‌ی ۱۰۴ دادگاه کیفری تبریز، به اتهام "توهین به رئیس جمهور" به ۴۰ ضربه شلاق محکوم شده بود، در تاریخ ۲۴ دی ماه از سوی نیروهای اطلاعاتی بازداشت و پس از دو هفته بازداشت در اداره‌ی اطلاعات، سوم بهمن ماه ۱۳۹۱ جهت اجرای حکم به زندان مرکزی تبریز منتقل شد و در حال حاضر در این زندان محبوس است.

شایان ذکر است که حکم ۴۰ ضربه شلاق این فعال دانش‌جویی روز ۲۲ خرداد ماه و در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری اجرا شد.


هرانا‏قاضی شعبه‌ی ۴ دادگاه تجدید نظر استان آذربایجان‌شرقی با درخواست آزادی مشروط امیر چمنی، فعال دانشجویی زندانی در زندان مرکزی تبریز مخالفت نموده است.

امیر چمنی دانشجوی کارشناسی ارشد دانشگاه آزاد تبریز که بیش از ۶ ماه از حکم ۹ ماه حبس تعزیری خود را گذرانده است، برای چندمین بار و با توجه به سپری کردن بیش از نیمی از حکم زندان خود درخواست آزادی مشروط کرده بود، که این بار نیز با مخالفت قاضی خوبیار، رییس شعبه‌ی ۴ دادگاه تجدیدنظر استان آذربایجان‌شرقی روبه‌رو شد.

امیر چمنی که پس از سپری کردن جلسات متعدد بازجویی در اداره‌ی اطلاعات تبریز با قرار وثیقه‌ی ۵۰ میلیون تومانی آزاد و متعاقب آن در تاریخ ۱۵ تیر ماه سال ۹۱ از سوی شعبه‌ی ۱ دادگاه انقلاب تبریز به ریاست قاضی حملبر، به اتهام "توهین به رهبر و بنیان گذار جمهوری اسلامی" به تحمل شش ماه حبس تعزیری و به اتهام "فعالیت تبلیغی علیه نظام" به تحمل سه ماه و یک روز حبس تعزیری و نیز از سوی شعبه‌ی ۱۰۴ دادگاه کیفری تبریز، به اتهام "توهین به رئیس جمهور" به ۴۰ ضربه شلاق محکوم شده بود، در تاریخ ۲۴ دی ماه از سوی نیروهای اطلاعاتی بازداشت و پس از دو هفته بازداشت در اداره‌ی اطلاعات، سوم بهمن ماه ۱۳۹۱ جهت اجرای حکم به زندان مرکزی تبریز منتقل شد و در حال حاضر در این زندان محبوس است.

شایان ذکر است که حکم ۴۰ ضربه شلاق این فعال دانش‌جویی روز ۲۲ خرداد ماه و در آستانه‌ی انتخابات ریاست جمهوری اجرا شد.

۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

گفت و گوهایی پیرامون دادخواهی با آقای محمدرضا معینی

مصاحبه سایت مادران پارک لاله با آقای محمدرضا معینی به عنوان یک دادخواه که تعدادی از اعضای خانواده اش توسط جمهوری اسلامی کشته شده اند و همواره نسبت به نقض حقوق بشر در ایران معترض بوده و سال های زیادی است که برای شناخت بیشتر ادبیات دادخواهی تلاش می کند. ایشان هم چنین به عنوان مسوول بخش ایرانی گزارش گران بدون مرز، تلاش های شایان توجهی برای رفع نقض حقوق بشر در ایران کرده اند.
از شما تقاضا داریم ابتدا مفاهیم خشونت، بخشش، عفو، عدالت اجتماعی، عدالت انتقالی و دادخواهی را تعریف کنید و رابطه آنها را با یکدیگر بگویید، سپس از نگاه خود به پرسش های زیر پاسخ دهید.
این مفاهیم در طی مصاحبه پاسخ داده شده است.
1- قبل از کشف حقیقت و تحقق اهداف اصلی دادخواهی می توان از بخشش صحبت کرد؟ بخشش چه نقشی در یک سیستم قضایی مبتنی بر عدالت اجتماعی دارد؟
ج- بخشش در ادبیات دادخواهی، اگر نگویم تحریف که دست‌کم معنایش جا به جا شده است. در اغلب موارد بخشش به جای عفو بکار برده می‌شود و با تکیه بر معنای مذهبی آن، و اینگونه به گذشت از "تقصیر" تعبیر می‌شود. نه تنها "بخشش" که برخی مفاهیم دیگر نیز در ادبیات دادخواهی، مورد استفاده‌ی نا به جا قرار می‌گیرند. از این میان "مجازات" را که مفهومی علمی و در عین حال کاملا حقوقی‌ست، به جای "مکافات" استفاده می‌کنیم، که واژه‌ای غیر عرفی و نا مفهوم و عمیقا مذهبی است. برخی صاحب نظران بر کارکرد "بخشش" در کشف حقیقت تاکید دارند، به گمان من در سیستم قضایی "عفو" نیز که با "بخشش" و عذرخواهی و دیگر مترادف‌های ابراز ندامت متفاوت است، می‌تواند به مثابه ابزاری موثری برای کشف حقیقت مورد استفاده قرار گیرد. کشف حقیقت، مهمترین و اصلی‌ترین مرحله‌ی دادخواهی است. روشن شدن حقیقت دادخواهی را مستند می‌کند و می‌تواند مرحله پس از آن یعنی جرم و مجازات مجرمان را تعیین کند. اگر هدف این است که جامعه از گذشته خود و خطاهای تاریخی خود درس گیرد، همه‌ی حقیقت باید روشن و بر همگان عیان شود. اما باید تاکید کرد، عفو مجرم یا حتا شاهد در صلاحیت دادگاه و مراجع قضایی امری حقوقی است، و بخشش امری کاملا شخصی و اخلاقی است، من به عنوان خانواده قربانی حتا پیش از دادگاه هم می‌توانم ببخشم اما این "بخشش" در روند قضایی به هیچ عنوان نباید تاثیرگذار باشد.

2- به روز کردن شکایت حقوقی خانواده‌ها از جمهوری اسلامی در ایران و در خارج از کشور(در سفارت خانه ها) می تواند به امر دادخواهی کمکی کند؟
ج- جمهوری اسلامی ایران تاکنون اجازه نداده است هیچ شهروندی علیه مسوولان رژیم شکایت کند. نخست قوه قضاییه نظام دستگاهی مستقل نیست و در خدمت "منافع نظام" است و نه عدالت که تضمین "منافع ملی" است. اما این‌ امر نباید برای شکایت مانع ایجاد کند. من فکر می کنم شکایت خانواده‌ها که در آذر ماه ١٣٦٧ به دستگاه قضایی رژیم به صورت نامه تحویل داده شد، پرونده‌ای مفتوح است. باید بر "به روز" بودن آن تاکید کرد. اما واقعیت این است که در همه این سال‌ها این خانواده‌ها حتا برای گذران زندگی عادی خود نیز تحت فشار بوده‌اند. فشارهای و تهدیدهای علنی علیه آنها که زخم خورده و در وحشت دائمی بسر می برند، یکی از موانع جدی برای ارایه شکایت‌های تازه بوده است. فراموش نکنیم که این خانواده‌ها بی پناه بوده و هستند. پرسش شما  برای طرح شکایت در خارج از کشور می‌تواند به کارزاری جدی بدل شود و امیدوارم چنین شود.   

3- بسیاری بر این باورند که تشکیل "کمیسیون حقیقت" یکی از گام­های اصلی تحقق دادخواهی است.
3-1- "کمیسیون حقیقت" چه مسوولیت­ها و وظایفی دارد و چه زمانی باید تشکیل شود؟
ج- بیش از سه دهه از تشکیل این گونه کمیسیون‌ها می‌گذرد. نخستین کمیسیون‌هایی که دهه هشتاد به وجود آمدند، در کشورهایی بود که جامعه در آن قربانی خشونت‌های سیاسی و یا جنگ داخلی شده بودند. وظیفه‌ی اصلی آنها تحقیق و بررسی برای کشف حقیقت پیرامون چگونگی رخ‌داد و ابعاد تلفات این رویدادها بود و بر پایه جمع آوری اسناد با نگاهی بازنگرانه بر رویدادهای ملی و یا جمعی آوری اظهارات شاهدان فعالیت می کردند. در برخی مواقع علیرغم موانع ساختاری اما اسناد جمع‌آوری شده در گزارشات این کمسیون‌ها می‌توانست برای داد‌گاه‌ها به مثابه سند برای دادرسی مورد استفاده قرار گیرند. به مرور و به ویژه پس از تحولات آغاز دهه نود میلادی، این کمیسیون‌ها به ابزاری برای مراحل گذار به دمکراسی بدل شدند، رسمیت بیشتری یافتند و از سوی دیگر استقلال بیشتری هم از نهادهای حکومتی پیدا کردند. از آغاز دهه دو هزار میلادی به این سو عملا این کمیسیون‌ها به یکی از راه یافت‌های معاهدات صلح تبدیل شدند و به آن ضمیمه شدند و نقش "حقیقت یابی" آنها گاه مشروط و بیشتر محدود شد، تا آنجا که برخی از این کمیسیون‌ها بیشتر به ارگان‌هایی بورکراتیک و تزئینی تبدیل شدند. به عنوان مثال "کمیسیون حقیقت یاب" اندونزی نمونه خوبی برای مثال است، که در سال ٢٠٠٤  با تصویب مجلس برای روشنی افکندن بر گذشته پر دردی که هنوز تبعات آن در جامعه قربانی می‌گیرد، تشکیل شد، یکی از ماده‌های آیین‌نامه‌ی آن چنین بود که اگر قربانی در این کمیسیون می‌بخشید، شکنجه‌گر تبرئه و قربانی خسارت دریافت می‌کرد، ولی اگر نمی‌بخشید بازهم شکنجه‌گر بخشیده می‌شد، اما قربانی دیگر خسارت دریافت نمی‌کرد. این کمیسیون هیچ­گاه نتوانست کار واقعی خود را اغاز کند!
کمیسیون های حقیقت یاب، نسیت به نوع وظایف و  وضعیت کشور، زمان تشکیل آن متفاوت است. کمیسیون‌های به اصطلاح نسل اول، برای مثال در شیلی و آرژانتین پس از تحولات و آغاز دوران گذار تاسیس شدند. اما چنان که گفته شد، در سال های اخیر به ویژه در موافق‌نامه‌های صلح که با میانجی گری سازمان ملل پیش می‌روند، تاسیس چنین کمیسیون‌هایی از جمله شروط اصلی و "اتوماتیک" است و از پیش در باره ترکیب و کار آن مذاکره می‌شود. البته اینگونه کمیسیون‌ها مانند مورد ساحل عاج، تنها وثیقه‌ای برای پیشبرد مذاکرات هستند و هیچ‌گاه از شب مذاکراه به صبح اقدام نمی‌رسند.   
    
3-2- چه کسانی یا چه نهادهایی مشروعیت تشکیل "کمیسیون حقیقت" را دارند؟ آیا لازم است این کمیسیون از طرف دولت پسا-دیکتاتوری و یا سازمان ملل تشکیل شود یا نهادهای غیر دولتی و مردمی (مانند ایران تریبونال) می­توانند کمیسیون حقیقتی را با مسوولیت و وظایف محدود تشکیل دهند؟
ج- بدون شک در چگونگی تشکیل بسیاری از کمیسیون‌ها که در روند انتقال قدرت و یا دوره گذار به صلح تاسیس شده‌اند، "قدرت" حاکم و نیروهای اپوزیسیون نقش عمده را داشته است. بستگی به میزان قدرت و نفوذ انجمن‌های قربانیان، در جامعه و شرکت‌شان در مذاکرات، می‌توان تاثیر و حضور این انجمن‌ها و خانواده‌ها را و به ویژه حضور نهادها و افراد مستقل را در این کمیسیون‌ها دید. این امر اهمیت دارد، چرا که برای کشف حقیقت اپوزیسیون و یا حکومت به تنهایی مشروعیت تشکیل کمیسیون را ندارند. خطر عمده‌ای که کمیسیون حقیقت را تهدید می‌کند، تبدیل شدن آنها به این نهادی  بورکراتیک‌، مشروط‌‌‌ و " فرمایشی"  و زایده‌ای برای تعهدنامه‌های صلح ( هر چند مهم و لازم) است. در سال های اخیر در هر نشست سازمان ملل و یا دیگر نهادهای میانجی‌گر به شکل اتوماتیک و برای پیشبرد صلح و " آشتی ملی" و شاید راضی نگاه داشتن قربانیان و در اصل به نظر من منفعل نگاه داشتن آنها، تشکیل "کمیسیون حقیقت" پیشنهاد و یا در اصل تحمیل می‌شود. در این موارد معضل، شکل از پیش تعیین شده "ترکیب" تشکیل دهنده کمیسیون است، یعنی کمیسیون با تقسیم‌بندی مشخصی عینا باید بازتاب نیروهای سیاسی و درگیر باشد. در این مورد می توان به نمونه‌های کمیسیون‌های تشکیل شده در کشورهای بروندی، نپال و جمهوری دمکراتیک کنگو، اشاره کرد. این سه کمیسیون در توافق­نامه‌های صلح و گذار دمکراتیک قید شده بودند، اما تا امروز تنها کاری که نکرده‌اند، تلاش برای روشن شدن حقیقت است.  کمیسیونی که قرار بود در جمهوری دمکراتیک کنگو این­گونه تشکیل شود، دقیقا به دلیل کشمکش‌های این نیروها هنوز به معنای انجام وظیفه‌اش تشکیل نشده است.   
در مورد بخش پایانی سوال شما، ایران تریبونال خود را به نام دادگاه معرفی کرده است، دادگاهی نمادین با پشتوانه و حمایت بخشی از مخالفان رژیم که خواهان محاکمه مسوولان جنایت در جمهوری اسلامی است. در این­گونه دادگاهی هم بخشی از حقیقت می‌تواند روشن شود. اما این دادگاه و در اصل این سازوکار با کمیسیون حقیقت فاصله بسیار دارد. به گمان من آنچه که به نام ایران تریبونال برگزار شد، بیشتر برگزاری مراسم یادمانی بود با شکل و ظاهر دادگاه، از این روی شاید یکی از بهترین مراسم‌های یادمان برگزار شده از سوی مخالفان در سال‌های اخیر بود و تلاشی ارزشمند. اما از دادگاه که بار حقوقی معینی دارد و مقبولیت آن برخاسته از جایگاهی است که انصاف و عدالت را حکم دهد، فاصله بسیار دارد. به عنوان کمیسیون حقیقت یاب از آنجا که کار این کمیسیون، نه تنها بازگویی جنایات که تحقیق و بررسی مستقلانه‌ی رخدادها و کشف حقیقت است، عملا نمی توان آن­را این­گونه نامید. ابراز شهادت شاهد شرطی لازم اما به تنهایی برای کشف حقیقت کافی نیست.

3-3- چه کشورهایی توانسته اند با راه اندازی "کمیسیون حقیقت" امر دادخواهی را به سرانجام برسانند؟
ج- کمیسیون‌های حقیقت چرا تشکیل شدند؟ یا باید تشکیل شود؟ اگر این پرسش را پاسخ دهیم می‌توانیم معیار بهتری برای ارزیابی از موفقیت آنها داشته باشیم. در جوامعی که قربانی نقض فاحش حقوق بشر شده‌اند، بر اثر جنگ داخلی و یا سلطه حکومتی سرکوب­گر( دیکتاتوری یا توتالیتر و ...) نیاز به روشن شدن حقیقت برای بازسازی دمکراتیک جامعه امری ضروری است. این بازسازی اما باید با آنچه که بوده و حاصل­اش فاجعه برای جامعه، فاصله گیرد، در یک کلام  این بازسازی باید دمکراتیک باشد، فرجام این بازسازی جایگزین کردن دولتی قانون‌مدار به جای قدرتی خودکامه و قانون‌گریز است. برای این امر، روشن شدن حقیت و برای همه‌ی مردم نه تنها مهم که مبرم است. فراموش نکنیم در دوره های سیاه تاریخ یک کشور، بخش عمده‌ای از جمعیت کشور از این رخدادها بی اطلاع‌اند و یا در اصل "نمی‌خواهند بدانند"، از سر ترس و یا پذیرش پروپاگاند قدرت و یا هر عاملی دیگر، روشن شدن حقیقت و کیفر بردن مجرمان و پرداخت خسارت به قربانیان، سه بخش اصلی این روند بازسازی است. هر سه هم در خدمت  برقراری نظم دمکراتیک هستند. روشنی افکندن بر تاریکی و کشف حقیقت از حق دانستن مردم ناشی می‌شود، کیفر بردن مجرمان، پذیرش اصل مرجعیت عدالت در دستگاه قضایی است و مسوولیت پذیری حاکمان در برابر جامعه و رای دهند‌گان، پرداخت خسارت پذیرش ستمی است که به بخشی از جامعه شده است. معمولا خسارت را در مفهوم " مادی" آن در نظر می گیرند که مهم است اما سوی دیگر آن باز شناسایی حق شهروندی همه‌ی افراد جامعه است، حق بخشی از شهروندان که در روزهای بحران و تباهی از سوی دولت و از سوی بخش دیگری از مردمان همین کشور سلب و نادیده انگاشته شده بود، باید روشن شود، چرا چنین شد و حق قربانی به رسمیت شناخته شود . این بار گران بر دوش کمیسیون است. با این مقدمه من فکر نمی‌کنم، بتوانیم به شکل دقیق، آماری از" به سرانجام رسیدن دادخواهی با راه‌اندازی کمیسیون حقیقت" در کشورهای مختلف ارائه دهیم. هر کدام در نوع خود موفقیت‌هایی داشته‌اند. اما امر دادخواهی صرفا به کشف حقیقت که اصلی‌ترین وظیفه بخش عمده‌ا‌ی از این کمیسیون‌ها بود، خلاصه نمی‌شود. در این باره تنها می‌توان از موفقیت به شکل نسبی سخن گفت. من بر این باورم آنجا کمیسیون‌های حقیقت توانسته‌اند به شکل نسبی موفق باشند که در پی انجام ماموریت‌شان و یا در حین انجام این ماموریت(بنا بر وظیفه‌ای که داشته‌اند) نخست: بخش عمده‌ جمعیت کشور را از "حقیقتی" که وظیفه روشن کردن همه ابعاد آن را داشته‌اند، مطلع و در مباحث شریک کرده‌اند. دوم: با روشن شدن این حقایق به امر مجازات مجرمان و تلاش برای پایان دادن به مصونیت از مجازات یاری رسانده‌اند، وسوم راه‌یافت‌هایی برای پیشگیری از دست‌کم فاجعه‌های تاکنون برآمده‌ها ارائه کرده‌اند. در این باره، از کمیسیون آفریقای جنوبی به عنوان یکی از موفق‌ترین‌ها نام برده می‌شود، اما هنوز و سال‌ها پس از پایان کار آن، مبارزه خانواده‌های زیادی از قربانیان برای رفع خسارت هنوز ادامه دارد، و آنچه از ان نمی‌گویند ناکارایی دستگاه قضایی این کشور برای رسیدگی به شکایت بسیاری از خانواده ها قربانیان است.

4- بسیاری عقیده دارند که مصونیت از مجازات، اصلی ترین عامل تکرار جنایت است از همین رو دادگاه هایی از جمله دادگاه جنایی بین المللی تشکیل شده است که جنایت های صورت گرفته دولتی بدون مجازات باقی نماند. در مقابل برخی گمان می کنند محاکمه و مجازات می تواند سبب تداوم چرخه خشونت در جامعه شود.
ج- مصونیت  از مجازات در ساده‌ترین تعریف آن " نبود مجازات برای نقض قانون است" به این معنا مصونیت از مجازات، مجرم نشناختن، عاملان و آمران نقض قوانین در حقوق و در عمل است. نادیده گرفتن مسوولیت مدنی و قضایی و اداری آنهاست. کسانی که مسوولیت اجرای قانون را داشته‌اند اما خود آنرا نقض کرده‌اند. اصل قانونی بودن جرم یکی از پایه‌های قضاوت عادلانه است. در جامعه‌ای که دست مسوولان در ارتکاب جنایت باز باشد، در عمل جنایت جرم نیست. و این یعنی مجاز بون تسلسل خشونت. پرسش اصلی این است آیا خشونت با قانون‌مداری مهار می‌شود یا برعکس؟ پذیرش مصونیت از مجازات اصل وجود دستگاه قضایی و اصل حقوق بودن عدالت را به چالش می‌کشد. رایت این است و همه‌ی تجربه‌های تا امروز ثابت کرده‌اند که پذیرش مصونیت از مجازات به ویژه در دوران گذار به معنی نفی دمکراسی است، و پایه اصلی آن یعنی دستگاه قدرتمند و مستقل قضایی. آیا یک نمونه در جهان داریم، که عدم مجازات به گسترش عدالت منجر شده باشد؟ توقف چرخه خشونت تنها با برقراری ‌عدالت و قانون مداری میسر است وگر نه علم حقوق و قضا به وجود نمی‌آمد.

4-1- محاکمه عادلانه و مجازات (غیر از اعدام) آمران و عاملان جنایت های صورت گرفته در جمهوری اسلامی می تواند به کاهش خشونت و به ویژه جلوگیری از تکرار جنایت یاری رساند؟  
ج- بدون شک مجرمان و دست اندرکاران جنایات باید محاکمه و مجازات شوند. برخی از این جنایات مصداق بارز جنایت علیه بشریت هستند. به این عنوان "مساله" از جمع خانواده‌های قربانیان و شاکیان فراتر می‌رود.  روشن کنیم هدف‌ از محاکمه چیست؟ آیا تنها برای انتقام گیری است؟  این­گونه محاکمه‌ها تنها برای مجازات مجرمان نیست. این دادگاه‌ها اگر برگزار شوند، مکانی هستند برای تعیین تکلیف با گذشته خود، راست این است که نه مجرمان و نه قربانیان هیچ کدام از کشوری دیگر نیامده‌اند، همه ایرانی‌اند، این فاجعه‌ها در کشور ما رخ داده اند، چه بخواهیم و چه نه، در پس و پشت نگاه و عمل هر قربانی و یا حتا مجرم، ما یعنی همه ما، حضور داریم و باید خود را ببینیم و در آینه آن رفتارها مسوولیت خود را بازشناسیم. محاکمه مجرم، انگشت اتهام دراز کردن به سوی بخشی از تاریخ ماست. برخی نه تنها در قدرت که در جامعه هم آنرا نفی می‌کنند. اما. دادگاه به آن سندیت می‌بخشد. چرایی ممکن شدن چنین جنایاتی، که به کابوس می‌ماند، بر ما مشخص نیست. محاکمه باید این کابوس را تعبیرکند، بر این رخ‌داد و عاملان آن نامی بگذارد، علت‌ها را توضیح دهد، معلول‌ها بیابد، تا تاریخ رویداد در تاریخ کشور ثبت شود. در چهره‌ی مردان و زنان که بر نیمکت اتهام می‌نشیند، و شاهدان و شاکیان و حتا مجرمان تاریخ مرور می‌شود. حافظه‌ها غبار فراموشی را می‌روبند و تاریخ به حافظه راه می‌یابد، تاریخ این‌بار با شاهد و قربانی و مجرم در عرصه ملی بازسازی می‌شود. اما برای این فرجام ها همه چیز بستگی به ما دارد، نمی‌توان به گونه‌ای مطلق بر پیشگیری و یا کاهش خشونت از پیش تاکید کرد! آیا امکانی فراهم می‌کنیم تا دیگر هرگز چنین مباد؟ یا به شکلی دیگر خشونت بازسازی می‌شود و تاریخ تکرار می‌شود؟ این همه به ما و تلاش ما برای به سرانجام رساندن فرجام‌های دادخواهی بستگی دارد.  

5- چرا برخی از مدافعان و نهادهای حقوق بشر ایرانی در مورد کشتارهای دهه شصت و بخصوص کشتار دسته جمعی سال 67، سکوت اختیار کردند و چرا این سکوت در مورد برخی هم­چنان ادامه دارد؟
ج- به همان میزان پرسش از سکوت جامعه، باید از نقش فعالان هم پرسید. اما من فکر می‌کنم مدافعان حقوق بشر سکوت نکردند. شاید آن­گونه که باید صدای‌شان به گوش نرسید، آن­زمان البته تعدادشان هم زیاد نبود! اما این را سکوت نمی‌توان گفت. در اصل نمی‌توان خود را مدافع حقوق بشر یعنی پایبند به منشور و میثاق‌های حقوق بشر دانست و در باره‌ی نقض فاحش آن در مورد قربانیان سکوت کرد این اصلی کلی است. کسانی که خود را مدافع حقوق بشر می‌دانند و تا امروز به دلیل مصلحت سیاسی عقیدتی و یا هر بهانه‌ای دیگر در برابر جنایت علیه بشریت سکوت را توجیه می کنند، نباید مدافع واقعی حقوق بشر دانست. 
 
6-  دادخواهی می تواند به عدالت اجتماعی در ایران یاری رساند و یا مانعی در راه آن است؟
ج- دادخواهی خواست عدالت است، در ایران بسیاری از اعدام شدگان و قربانیان رژیم، باورمندان به مبارزه برای عدالت اجتماعی بوده‌اند. با هر نظر و اندیشه‌ای که شاید امروز برای ما پذیرفته نباشد، اما  این واقعیت را نمی‌توان انکار کرد. دادخواهی در عین حال روشن کردن حقیقت در این باره هم هست. آیا کشتن این همه انسان برای عدالت‌خواهی‌شان نبود؟  یکی از فرجام‌های دادخواهی بازسازی جامعه با موازین دمکراتیک است. این یعنی تلاش برای عدالت و عدالت برای همگان. دادخواهی تلاشی اجتماعی است. فراتر از شاکی و متهم، جامعه در مرکز این عدالت خواهی قرار دارد.
اما اگر منظور وابسته کردن دادخواهی به، به سرانجام رسیدن عدالت اجتماعی و سپس انجام دادخواهی است. به گمان من این فرضیه سیاسی هیچ­گاه تحقق نخواهد یافت. هم عدالت را به فنا می دهد و هم دادخواهی را به روز مبادا موکول می‌کند. 

7- مکانیزم های بین المللی برای پیگیری جنایت های سیاسی در ایران چیست و تا کنون چه تلاش­هایی برای استفاده از این مکانیزم­ها انجام شده است؟
ج- ایران امضا کننده‌ی هیچ­کدام از کنوانسیون‌های جهانی نیست که امکان دخالت "مکانیزم­های شناخته شده‌ی جهانی" را برای پیگیری جنایت بدهد. امروز این مکانیزم‌ها در" دادگاه بین‌المللی جزایی" خلاصه شده‌اند که ایران هم آن­ را امضا نکرده است. اما متاسفانه تلاش زیادی در این باره انجام نگرفته است. به عنوان مثال در بسیاری کشورهای غربی دست کم تا ده سال پیش امکان طرح شکایت برای محاکمه عاملان شکنجه و یا ناپدید کرد اجباری وجود داشت. با در نظر داشت این نکته که بسیاری از اعدام شدگان در ایران و در دهه شصت را  بنا بر شکل آنها، اعدام غیر قضایی و سپس پنهان و یا نابود کردن پیکر آنها می توان "ناپدید" شده تعریف کرد. برخی از کشورهای اروپایی این اصل حقوقی را در قوانین جزایی خود گنجانده بودند. اما استفاده از هر مکانیزمی، ملی و یا بین‌‌المللی  بستگی به تعریف ما از فرجام‌های عدالت دارد. من بر این باورم که باید از مکانیزم‌های بین‌المللی استفاده کرد، اما  باور به راه‌یافتی ملی برای دادخواهی دارم. تجربه تا امروز نشان داده است مکانیزم‌های بین‌المللی برای فرجام‌های دادخواهی تنها نقشی مساعد کننده دارند و  نه تعیین. آنچه بر سر ملتی آمده، در عرصه جهانی برای ملت‌های دیگر درس آموز است، جامعه جهانی نباید بی تفاوت از کنار این ستم به نوع بشر بگذرد. نتایج دادخواهی در چهارچوب ملی اگر درس هایی برای دیگران در خارج مرزهای آن کشور دارد، ولی برای سرنوشت و آینده‌ی ملتی که قربانی شده است، تعیین کننده است.

8- چرا سازمان ملل و کمیسیون حقوق بشر این سازمان، واکنش بایسته ای در قبال کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت و به ویژه کشتار تابستان 67 از خود نشان نداده اند؟
ج- کشتار جمعی زندانیان سیاسی در سال ٦٧ یکی از جنایات علیه بشریت است، این کشتار در زندان‌ها دست کم در پس از سال ١٩٤٤ در جهان بی سابقه است. اما این کشتار در زمانی انجام شد، که هنوز جهان در گرو دو نیمه‌ی شرقی و غربی بود، سازمان ملل که امروز هم در این گونه موارد فلج و ناکاراست است! آن زمان در بن بستی جدی بود.  با  این وجود، تلاش‌های جهانی برای مبارزه با نقض حقوق بشر در همین دوره هم قابل ملاحظه است. اما پس از فروپاشی اردوگاه شرق و به ویژه در سال‌های نخستین دهه نود میلادی است، که در جهان و در چارچوب سازمان ملل نوعی تفاهم و تحرک برای رعایت حقوق بشر به وجود می‌آید. فراموش نکنیم که سازمان ملل بر خلاف نامش سازمان دولت‌هاست، و محدود و محصور در منشورها و مناسبات دیپلماتیک بر اساس منافع دولت‌ها. با این حال در آن زمان کمیسیون حقوق بشر، گزارش‌گر ویژه‌ای را برای ایران برگزیده بود. اقای گالیندوپل که در واقع تنها مرجع رسمی در آن زمان و تاکنون هستند که در گزارشات خود به این کشتار سندیت بخشیده‌اند. ایشان نخستین گزارش‌گر سازمان ملل بودند، که اجازه یافتند به ایران سفر کنند، گزارش‌های ایشان در این باره کامل نیست، فهرست اعدام شدگان انتشار یافته از سوی ایشان، با آنکه کامل نیست اما نخستین فهرست رسمی از سوی سازمان ملل است و شاید تنها سند رسمی است. متاسفانه از آن پس تا امروز که آقای احمد شهید گزارش‌گر شورای حقوق بشر سازمان ملل، که با وجود دریافت اطلاعات کاملی از این کشتار در گزارش دوم خود تنها در دو خط این فاجعه را خلاصه کرده‌اند، سندی رسمی در این باره انتشار نیافته است. آقای موریس کاپیتورن که پس از آقای گالیندوپل از سوی کمیسیون حقوق بشر برای بررسی وضعیت حقوق بشر برگزیده شدند، کاری جدی در این باره ارایه ندادند. ایشان که امروز به وضوح در محافل مخالفان و در مراسم‌های مختلف این رخ‌داد را جنایت علیه بشریت اعلام می‌کنند، در آن زمان و در گزارش‌های‌شان که می توانست، سند مهم دیگری باشد، حتا در حد همین دو خط آقای احمد شهید هم به طرح جدی این مساله نپرداختند. ایشان آن زمان با آقای بجنوردی در دستگاه قضایی نزدیک بودند و حرف های ایشان را پذیرفته بودند. سازمان‌های جهانی مدافع حقوق بشر هم در این باره به آن­ گونه که باید وظیفه خود را انجام نداده‌اند. سازمان عفو بین‌الملل، یکی از همراهان همیشگی قربانیان نقض حقوق بشر در ایران،  که در آذر ماه ١٣٦٧ نخستین اطلاعیه در این باره را صادر کرد و اطلاعات خود را مبنی بر اعدام صدها نفر، تنها "نیمه‌ی دیده‌ شده‌ی کوه یخ" نامیده بود، از آن پس تنها به انتشار چند اطلاعیه بسنده کرده است. دیگر سازمان ها نیز در همین حد هم اقدامی جدی نکرده‌اند.          
اما سوی دیگر این سکوت اطلاع رسانی است. نزدیک به بیست و پنج سال پس از رخ‌داد ٦٧ و در این باره، ما کمتر از ده مقاله به زبان‌های دیگر نداریم.

9- می دانیم که سیاست رسمی جمهوری اسلامی در قبال تمامی جنایت های صورت گرفته در دوران حکومت اش، سکوت و مشروعیت بخشیدن به سرکوب و تبعیض بوده است.

9-1- تلاش های خانواده های جان باختگان و جان به در بردگان و پشتیبانان آنان (از جمله تلاش های مادران خاوران و مادران پارک لاله و غیرو) چقدر توانسته است به شکستن این سکوت و تبلیغ روایت دادخواهانه یاری رساند؟
ج- من فکر می کنم اگر این تلاش‌ها نبود، سکوت هم­چنان و تا امروز ادامه داشت. در این باره به گمانم، نقش مادران زندانیان سیاسی در سال‌های نخست دهه شصت و سپس تبدیل شدن این مادران( متاسفانه باید گفت) به مادران خاوران  نقشی تاریخی در کشور ماست. فراموش نکنیم که خاوران کفرآباد بود، خاوران لعنت آباد بود و این مادران و البته به شکل کلی خانواده‌ها، انرا به گلستان خاوران و نامی که امروز دارد، تبدیل کردند. آنچه از این کشتار مانده است، پیرامون خاوران شکل گرفته است، خاوران تنها گورستان اعدام شدگان نیست. نامی است برای اعدام‌های غیر قضایی و جنایت علیه بشریت در ایران نامی‌ست برای نقض حقوق بنادین بخشی از جامعه، تحقیر و توهین فراموش ناشدنی‌ست به کرامت انسان در این کشور. فراموش نکردن این نام و به حافظه‌ی جمعی سپردن آن وظیفه این مادران بود، که امروز در تنهایی و سکوت  خود فراموش می‌شوند. تداوم حرکت مادران و خانواده‌ها  با نام های مادران پارک لاله و غیره، تلاش برای داشتن تشکلی ملی برای همه‌ی قربانیان نقض حقوق بشر در ایران است، و ساختن یکی از ستون‌های دادخواهی در ایران. اما در این باره نباید نگاهی همگرا در شکل داشت، این تشکل‌ها می‌توانند، جدا جدا هم باشند و در هیات تشکلی سراسری به هم بپیوندند. یکی از نقاط قوت تشکل مادران خاوران مستقل بودن آنها و متاثر نشدن از جریانان سیاسی بود. "جریان" را من به مفهوم روان شدن حوداث و نیروهای حامل آن بکار می‌برم، استقلال در نظر و در عمل تشکل‌های خانواده‌های قربانیان، ستون دیگر دادخواهی است.  

10- چه باید کرد که در فردای دموکراتیک ایران، عدالت اجتماعی برقرار گردد؟
ج- به گمان من، مبارزه برای حقیقت و عدالت و  دادخواهی در ایران جدا از تلاش برای دمکراسی در ایران نیست و نمی توان بدون دادخواهی و برقراری عدالت برای قربانیان، به فرجام‌های دمکراتیک دست یافت. ممکن است دوره‌ی گذار با "نیمه عدالتی"، تحمیلی و یا تشویق به سکوت و فراموشی بگذرد، اما آن گذاری که عدالت را به فراموشی بسپرد نه دمکراتیک است و نه پایدار. شکی نیست که در کشوری با این مصیبت‌‌های گران، همه‌ی جامعه قربانی نقض حقوق بنیادین خود شده‌اند. برقراری عدالت تنها برای قربانیان مستقیم نقض حقوق بشر نیست، به بی عدالتی در جامعه پایان دادن است.