صفحات

۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

ملاقات فوری برای خانواده زندانی سیاسی غلامرضا خسروی و نگرانی از اعدام غریب الوقوع وی

khosravi-gholamreza.jpg
صبح امروز از خانواده غلامرضا خسروی خواسته شده تا برای دیدار با این زندانی سیاسی به زندان رجایی شهر مراجعه کنند. چند روز پیش بود که ناگهان این زندانی محبوس در بند ۳۵۰ اوین از این بند خارج و به زندان رجایی شهر منتقل گردیده بود.

یک منبع نزدیک به خانواده این زندانی سیاسی به سحام گفته بود که پرونده آقای خسروی به اجرای احکام ارسال شده است. این زندانی سیاسی از چهارسال پیش زیر حکم اعدام قرار دارد.
حال این منبع نزدیک به خانواده آقای خسروی به سحام گفته که خدابخشی معاون دادستان تهران به خانواده آقای خسروی گفته که شاید این ملاقات٬‌آخرین ملاقات شما باشد.
اعلام مسئولین زندان به خانواده غلامرضا خسروی برای ملاقات با وی در روزی خارج از روزهای تعیین شده برای ملاقات خانواده ها با زندانیان٬‌ بر این نگرانی ها افزوده است.
پیشتر گزارش شده که علوی سربازجوی وزارت اطلاعات پس از حادثه پنج‌شنبه سیاه بند ۳۵۰ غلامرضا خسروی را تهدید کرد که حکم اعدامش را اجرا خواهد کرد.
آقای خسروی از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ است که سال ۸۶ در کرمان بازداشت و به اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق ایران به ۳ سال حبس تعزیری و ۳ سال حبس تعلیقی محکوم شده بود اما در حین سپری کردن این محکومیت، پرونده‌اش مجدداً به جریان افتاد و به اتهام محاربه، به اعدام محکوم شد. این حکم از سوی دیوان عالی کشور تایید شده است.
وی هیچگاه اتهام ارتباط با سازمان مجاهدین خلق را نپذیرفته است.

۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه

Support Jafar Azimzadeh and support The free Union of workers In Iran


Photo: Support Jafar Azimzadeh and support The free Union of workers In Iran

https://www.facebook.com/zendani.siasi

Jafar Azim Zadeh is one of the union leaders and members of The Free Union of Workers in Iran (Ettehadiye Azad e Kargaran e Iran) was arrested in the early hours of Wednesday 30 April, ahead of a rally called by the Union for May Day. . Jafar Azim Zadeh is one of the coordinators for a national pay rise campaign, which has so far attracted 40,000 signatures.

According to the Union, Jafar has been moved to the interrogation ward of the notorious Evin Prison, Ward 209, which is run by the Ministry of Intelligence. Acording the news of this site, Jafar Azima zadeh In the last meeting with his family has told he is under pressure to announce the dissolution of the The Free Union of workers in Iran.

This news increases the risk of his subjection to torture and maltreatment.
We urge labour organisations and human rights groups around the world to condemn the continued detention of Jafar Azimzadeh and call for his immediate and unconditional release.

All jailed workers and political prisoners who are being held in Iranian jails on fabricated and arbitrary charges, merely for their political opinion or trade union activity, must be released immediately and unconditionally

Free Them Now! Campaign to Free Jailed Workers in Iran
27/05/2014

Shahla_daneshfar@yahoo.com
Bahram.Soroush@gmail.com
http://free-them-now.blogspot.com/
Jafar Azim Zadeh is one of the union leaders and members of The Free Union of Workers in Iran (Ettehadiye Azad e Kargaran e Iran) was arrested in the early hours of Wednesday 30 April, ahead of a rally called by the Union for May Day. . Jafar Azim Zadeh is one of the coordinators for a national pay rise campaign, which has so far attracted 40,000 signatures.

According to the Union, Jafar has been moved to the interrogation ward of the notorious Evin Prison, Ward 209, which is run by the Ministry of Intelligence. Acording the news of this site, Jafar Azima zadeh In the last meeting with his family has told he is under pressure to announce the dissolution of the The Free Union of workers in Iran.

This news increases the risk of his subjection to torture and maltreatment.
We urge labour organisations and human rights groups around the world to condemn the continued detention of Jafar Azimzadeh and call for his immediate and unconditional release.

All jailed workers and political prisoners who are being held in Iranian jails on fabricated and arbitrary charges, merely for their political opinion or trade union activity, must be released immediately and unconditionally

Free Them Now! Campaign to Free Jailed Workers in Iran
27/05/2014

۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

بمناسبت یکمین سالگرد فقدان مادرم (مادر معینی)

‏‎‎
يكسال از رفتنت ميگذرد و من باز هم نتوانستم در جمع خانواده براي اجراي مراسم سالگرد تو باشم، تمام اين يكسال صدايت، مهربانيت و مادريت را كم داشتم.
تو نازنين مادري براي فرزندانت بودی، مادري عاشق، فهميده، همراز و همراه  بود. با فاميل، دوست و آشنا، روابط بسيار خوبي داشت، تو عاشق مطالعه بودی و تا لحظه آخري كه توان داشتی كتاب خواندی و بهترين هديه برايت كتاب بود و مشتاقانه مسايل اجتماعي و سياسي را دنبال ميكردی.
مادر نازنينم، بارها و بخصوص در سفر آخري كه پيشم بودي از خاطراتت برايم تعريف  كردي . زندگيت پر از فراز و نشيب بود،  كودكي و جوانيت از عشق به پدرت آكنده بود، جزو معدود دختران تحصيلكرده درآنزمان بودي، ازدواج كردي و بدليل پذيرفتن مسئوليت زندگي ، نتوانستي شغل معلميت را ادامه دهي، معلم مهربان خانه شدي و عشق به آموختن را در دل فرزندانت پروراندي ، يادم ميايد كه تعريف ميكردي كه هبت پنج ساله بود كه برايش با يك قوطي كوچك قلك درست كرده بودي تا پول توي جيبي خود را در آن پس انداز كند و كتاب بخرد، و يا بخاطر كارهاي خوب  بهروز به او براي خريد كتاب پول ميدادي . يكدوره معلم سواد آموزي شدي و اعتقاد داشتي كه همه زنان بايد باسواد باشند تا جامعه سالم بماند . هميشه به ادامه تحصيل و داشتن شغل و نقش اجتماعي بخصوص براي دختران و زنان تاكيد داشتي  و آنان را تشويق به استقلال ميكردي .
بعد از دومين دستگيري هبت در سال  ١٣٥١ و بهروز ١٣٥٢ و همچنين جمع وسيعي از جوانان فاميل پيگير كار  شدي و بهر جايي سر زدي تا بتواني برايشان وكيل بگيري ، هر پانزده روز يكبار هشت ساعت راه را از شهرمان و معمولا شبانه از خرم آباد تا تهران براي ملاقات طی میکردی، گاهي من و برادر كوچكم را همراه ميبردي و هنوز در خاطر دارم كه حدودا چهار صبح به خيابان شمس العماره (ترمينال قديمي اتوبوس ها ) تهران بود ميرسيديم و بعد ها فكر ميكردم چقدر شجاع بودي ما را به قهوه خانه براي خوردن صبحانه ميبردي، قهوه خانه در آن ساعات پر از مرد بود و تو كه زني جوان و زيبا بودي توجه جلب ميكردي اما با چنان اتكا بنفس و صداي رسا سفارش صبحانه ميدادي كه هيچ مردي جرات برخورد يا حتي نگاهي را نمي كرد، بعضي وقتها هم يكراست بدر قصر و يا اوين ميرفتيم چهار و پنج صبح خيلي سرد بود، آتشي كوچك مي افروختين و همه دور آن جمع ميشديم تا درب زندان باز شود، هميشه بهت افتخار ميكردم ، بنظرم زني با عرضه،  بالياقت  و كار آمد بودي . در كنار آنهمه سختي براي اينكه بتواني در گردندن چرخ زندگي كمك كني كارگاه بافندگي كوچكي را براه انداختي چه شبهاي كه تا دير وقت كار ميكردي، واقعا هنرمند بودي تقريبا در شهر مان دستبافت هايت زبانزد بود. پنج سال پشت  درب زندانها انتظار ديدار فرزندانت را كشيدي، خسته اما اميدوار. روزهاي ملاقات را به همدلي و صحبت با ديگر خانواده ها ميگذراندي سرشار از اميد و عشق با ديگر مادران همراز و همراه بودي هر آنچه كه براي پسرانت درست ميكردي از مربا و ترشي و خيلي چيزهاي ديگر با ديگران تقسيم ميكردي . لباسهاي بافتني قشنگي كه نشان از عشقت به تك تك آنها بود برايشان هديه مياوردي. هر گاه بيدادي بود تو داد خواه بودي و در هر اعتراضي همراهي مصمم،  در تظاهرات هاي و اعتراض ها سال ٥٧ در شهرمان عضو ثابت بودي و به بچه هاي تظاهر كننده كمك ميكردي، آن دوران را خود و فرزندان زندانيت با تمام سختي هايش، سرفراز و سربلند گذرانيدند. بهار ٥٨ اولين بهار بعد از انقلاب و تنها بهاري بود كه همه فرزندانت دور هم جمع شدند . بهروز بعد از آزادي از زندان در آبان ٥٧ دو بار در جريان تظاهرات تير خورد و شب عيد هم بمهراه چند تن از دوستانش براي كمك دارويي به كردستان رفته بود ولي با اينهمه روزهاي شاد و خوبي بود، درب خانه به روي همه دوستان و رفقاي بچه هايت باز بود و با عشق و علاقه از بودن در كنارشان لذت ميبردي. احسا س ميكرديم كه دوران سختي  ما بسر آمده و بهار آزادي  بر دميده ، غافل از اينكه طوفاني در راه بود مرداد همان سال و شش ماه بعد از آزادي بهروز از زندان شاه پسر شوخ طبع، مبارز و پرشور بيست و شش ساله ات كه هنوز آثار شكنجه زندان بر تنش التيام نيافته بود را در يك صحنه تصادف ساختگي در جاده اهواز، غرق در خون كردن  و راز مرگش را همچون هزاران قتل و جنايت ديگر پنهان. هنوز نگاه ناباورانه ات و يك شبه شكسته شدن تو پدرم را بياد دارم . صبورانه و بخاطر عشق به ديگر فرزندانت داغ بهروز را دل نهان كردي، چه شبهاي كه يواشكي و آرام پشت چرخ بافندگيت اشك ميريختي . 

ازدواج هبت طنين شادي دوباره بود ، با تمام وجودت خوشحال بودي و چشمان دريايي و زيبايت درخشيد . اين شادي هم زياد طول نكشيد، تقريبا از اويل سال ٦٠ شروع شد به هربهانه آزارمان ميدادند از هر كجا كه دل درد ميگرفتند بر سر ما خالي ميكردند بارها خانه امان  را مورد هجوم قرار دادند و شيشه ها خانه را با سنگ شكستند و يكبار هم با گلوله بستند،  هيچ مرجعي هم نبود كه پاسخ دهد،  تمام مدت نگران بچه هايت بودي دستگيري و اعدامها شروع  شد يكي يكي فريدون، توكل، سيامك، نوراله، جمشيد، مسعود.. طولي نكشيد رضا دستگير شد و دوباه  به درب زندان رفتي، در آبان سال   ٦٢ هبت و كسري دستگير شدند ٩ ماه در بدر بدنبال خبري از هبت ميگشتي هيچ نشاني نبود بعد از نه ماه ملاقات گرفتي و داغون تر از قبل ملاقات برگشتي هبت را چنان شكنجه و آزار داده بودند كه تو لحظه ورود نتوانسته بودي او را بشناسي ، ٥ سال به هر دري زدي بهر مرجعي كه فكر ميكردي ميتواني از اعدام هبت جلوگيري كند سر زدي ،بمعناي واقعي يك لحظه آرام و قرار نداشتي تا حكم اعدام به ابد تبديل شد، شاد بودي به همين هم راضي بودي همچنان هر پانزده روز يكبار به ملاقات ميرفتي  از همان چند دقيقه ملاقات هم راضي بودي ، آن سالها زندانيان هيچ امكاني نداشتند و شكنجه و اعدام بيداد ميكرد، زندانيان رنگپريده، نحيف و بعضا آثار ضرب و جرح حتي بر روي صورتشان مشهود بود، بدترين توهين ها و تحقيرها را به خانوادها روا ميداشتند و به كوچكترين بهانه زنداني و يا خانواده را ممنوع ملاقات ميكردند،  هبت نيم بيشتر طول حبسش را در انفرادي بود، زير بدترين فشار و شكنجه ولي روحي استوار و اميدوار، بقول مادرم ميگفت تمام بدنش را داغون كردن ولي نمي دونن كه جسم نيست كه آدم رو سر پا نگه ميداره، بلكه اون شعور و انسانيت و انديشه اونه كه هرگز به ذلت اينها تن نميده، هميشه تحسينش ميكرد و عليرغم اينكه بشدت نگرانش بود ولي در ملاقاتها هميشه بهش ميگفت كه بهت افتخار ميكنم. تا اينكه تابستان شوم ٦٧ از راه رسيد و ناقوس مرگ براي زندانيان سياسي همه زندانها بصدا در آمد، نامه هبت را بمناسبت سالگرد بهروز به تاريخ. ١٥ مرداد گرفتي، آشفته شدي پسرت را خوب ميشناختي ميدانستي كه اين نامه و قطع شدن  بيكباره ملاقاتها بدون هيچ توضيحي، علامت خوبي نيست، هبت از تو بخاطر سختي ها و زحماتي كه متحمل شده و ميشوي تشكر كرده و تو اين را پيام  خداحافظي و اعلام خطري ميدانستي ، دوباره عزمت را جزم كردي به همه سر زدي بارها مصافت بين قم و تهران را براي ديدار با آيت اله منتظري طي ميكردي ، يكسره بمهراه چند تن از ديگر مادران به درب دادگستري ميرفتي، دلهره و نگراني امان همه را بريده و تو همچنان اميدوارم تلاش ميكردي، اما كار انجام شده بود و هبت گراميت بمهراه هزاران يار و همرزم ديگرش اعدام شده بودند. چهار ماه بيخبري، اضطراب، سردرگمي خانواده هاكه هيچ كلامي توان وصفش را ندارد،  تعداد زيادي از اعضاي خانواده درچندين تجمع اعتراضي كه اغلب نيز مورد حمله قرار ميگرفت و بقصد كشت افراد را ميزدند و يا بازداشت ميكردند، پيگير وضعيت فرزندان در بندشان شدند اما بشدت مورد حمله و هجوم و بي احترامي قرار ميگرفتن، در يكي از همين تجمعات مقابل دادگستري موقع حمله به تجمع در جوي آب كنار خيابان افتادي و دست وپايت زخمي شد، همونموقع من آشفته و نگرانت بودم فقط ميگفتي من هيچيم نيست فقط بمونم و خبري از هبت بگيرم ، با تمام وجودت براي پيدا كردن خبر ي و راهي براي ديدن هبت تلاش ميكردي و هر راهي كه ميافتي به بقيه مادران هم خبر ميدادي عشق و علاقه به همايونت كه بقول خودت مايه افتخار و سرفرازيت بود وصف ناپذير بود. اما خبر چيزي جز خبر اعدام نبود، هر روز خبر اعدام بود و مراسم، همدردي و بغض و داد از بيدادي كه در گلويمان خفه ميشد. هر روز زجه مادري و اشك آرام همسري. بالاخره نوبت به ما رسيد، ميترسيدي ميگفتي نه نپرسين اما آنروز بيخبر از تو و غافل از اينكه تو ميدانستي، من و خواهرم به اوين رفتيم ، هرگز آن روز را فراموش نخواهم كرد بويژه لحظه رويارويي با تو كه منتظر روي پله بيرون خونه نشسته بودي و از نگاه و چهره ما خواندي تاب و تحمل نگاه به چشمان تو و همسرش را نداشتم، لباس سياه بر تن داشتي، چند ماه قبل برادر مهربانت، همراه و هميار روزهاي خوشي و ناخوشي تو و دایی خوب بچه هايت را در يك حمله هوايي به شهرمان  و در اثر اصابت تركش به قلبش از دست داده بودي، واينبار هبت كه بقول خودت تاب و توان زندگيت بود، چه كشيدي . همان شب از ديدن تاولهاي زير پاهايت دلم بدرد آمد. تمام دوندگي هايت بي ثمر مانده بود .

باز قد راست كردي و اينبار در پي حقيقت و دادخواه هزاران هزار فرزند شدي ، با ديگر مادران عهد و پيمان بستي تا روز دادخواهي از پا ننشيني . بيست سال و  اندی تا لحظه اي كه درب خاوران را بستند و تو بدليل بيماري ديگر نتوانستي در آنجا حضور يابي، هميشه پر صلابت، استوار و اميدوار پاي ثابت بودي بارها كتك خوردي، تحقير شدي اما باز همه را به آمدن تشويق ميكردي و ميگفتي اين تنها سند و مدرك براي نشون دادن جنايت و بلايي كه سر بچه ها مون آوردن، بايد نگه اش داريم.  يكسال بعد از رفتنت و به همت تلاش شما مادران خاوران و ديگر اعضاي خانواده صدايتان جهاني شد، چقدر دلم ميخواست بودي و ميديدي اما مادرم با تو وداع نمي كنم چرا كه هنوز دستانت را در دست دارم و آرزويت را در سينه،  و تا توان دارم و تا روز دادخواهي نه فراموش خواهم كرد و نخواهم بخشيد آنچه كه اين نامردمان بر ما و عزيزان ما روا داشتند. راهرو راهت خواهم ماند. يادت هميشه در قلبم جاودان ميماند.
May‎ 23, 2014‎  khatereh moini    ‏، ساعت ‏13:40‏

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۸, یکشنبه

متن کامل پیام مادران خاوران در مراسم اهدای جایزه گوانگجو

IMG_0994
متن کامل پیام مادران خاوران در مراسم اهدای جایزه بین‌المللی حقوق بشری گوانگجو که روز ۲۸مه ۲۰۱۴در کره جنوبی به صورت مشترک به مادران خاوران از ایران و عادل الرحمان خان، فعال حقوق بشر بنگلادشی اعطا شد.

هیات داوران جایزه حقوق بشری گوانگجو
با درود و احترام
ما مادران و خانواده‌های خاوران از انتخاب شما بسیار سپاسگزاریم و خشنودیم که به این وسیله صدای دادخواهی ما در سراسر دنیا گسترده‌تر می‌شود. ما سال‌ها است که برای به رسمیت شناختن حقوق از دست رفته خود و کشف حقیقت آنچه بر عزیزانمان رفته است ایستاده‌ایم و تلاش می‌کنیم. در این راه فشارهای زیادی بر ما تحمیل کردند و می‌کنند. بار‌ها ما را تهدید و احضار و بازداشت کردند، بار‌ها از برگزاری مراسم فردی و گروهی در منازل شخصی و گورستان خاوران محروممان کردند، بار‌ها ما را از خاوران باز گرداندند یا پلاک ماشین‌‌هایمان را کندند و حتی اجازه ندادند سنگی بر گور عزیزانمان بگذاریم و گاهی دسته گل‌هایی که با خود آورده بودیم را از ما گرفتند یا زیر پا له کردند.
در طی این سال‌ها بسیاری از ما، تنها به خاطر داشتن خانواده‌ای دگراندیش یا برای پیگیری کشف حقیقت یا برای شرکت در مراسم یادبود کشته شدگان خودمان یا دیگری از کار برکنار یا ممنوع الخروج یا به اشکال مختلف تحقیر و تهدید و از زندگی اجتماعی محروم شده‌ایم، ولی علیرغم تمامی این اذیت و آزار‌ها ما هم چنان ایستاده‌ایم تا بتوانیم به کشف حقیقت و برقراری عدالت یاری رسانیم.
در دهه شصت خورشیدی یعنی از سال ۱۳۶۰ (۱۹۸۱میلادی) تا حدود سال ۱۳۶۷شمسی (۱۹۸۸میلادی)، هزاران نفر از عزیزان ما را یا اعدام کردند یا زیر شکنجه کشتند یا در خیابان به گلوله بستند و جنازه‌ای نیز به ما تحویل ندادند و آن‌ها را بی‌خبر از خانواده‌ها به شیوه‌ای بسیار توهین آمیز در گورستان خاوران و گورستان‌های مشابه به خاک سپردند و تا مدت‌ها در بی‌خبری مطلق بسر می‌بردیم.
هرچند بسیاری از ما پیر و ضعیف و ناتوان و بیمار شده‌ایم و برخی نیز فوت کرده‌اند، ولی تا زمانی که جان در بدن داریم، ما خانواده‌های خاوران از مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر و فرزندان؛ در هر کجای دنیا که باشیم، برای کشف حقیقت تلاش خواهیم کرد تا بتوانیم یک زندگی انسانی بسازیم و دیگر هیچ کسی به خاطر داشتن عقیده‌اش به بند کشیده نشود و جان خود را از دست ندهد.
خاوران قطعه زمینی در جنوب شرقی تهران و بخشی از گورستان غیر مسلمان هاست. این گورستان از سال ۱۳۶۰شمسی و پس از اولین اعدام‌های فعالان سیاسی دگراندیش و عمدتا چپ راه اندازی شد. حکومت آن را لعنت آباد نامید و خانواده‌ها آن را گورستان یا گلزار خاوران نامیدند. هیچ یک از دفن شدگان در این گورستان توسط خود خانواده‌ها به خاک سپرده نشده‌اند و حکومت آن‌ها را مخفیانه در گورهای فردی و جمعی مدفون کرده است.
اما خاوران تنها گورستانی نیست که دگراندیشان را به شکلی غیر متعارف دفن کرده‌اند. احتمالا در تهران و قطعا در شهرستان‌ها، گورستان‌هایی مشابه و حتی ناشناخته‌ای وجود دارد که عزیزان ما را بی‌خبر از خانواده‌‌هایشان در آنجا مدفون کرده‌اند و خانواده‌ها را برای دانستن حقیقتِ چرایی و چگونگی این کشتار‌ها مورد اذیت و آزار قرار می‌دهند. تمامی این خانواده‌ها جزو مادران خاوران هستند.
ما مادران و خانواده‌ها تلاش کردیم از سال ۱۳۶۸شمسی (۱۹۸۹میلادی)، مراسم عمومی یادبود برای جان باختگان کشتار گروهی زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷را هر سال در نزدیک‌ترین جمعه به دهم شهریور و جمعه آخر سال در خاوران برگزار کنیم؛ هرچند دولت از سال‌ها پیش درب اصلی خاوران را به روی ما بسته است و با امنیتی کردن آنجا مزاحمت‌های فراوانی برای ما ایجاد کرده و می‌کند تا از جمع شدن ما خانواده‌ها جلوگیری کند و گاهی هم موفق شده است، ولی ما هم چنان حضور می‌یابیم تا یادشان را گرامی بداریم.
ما مادران و خانواده‌های خاوران، علیرغم خطراتی که همواره برای ما ایجاد کردند، تلاش کرده‌ایم در هر فرصتی برای کشف حقیقت و برقراری عدالت بکوشیم.
ما هم چنین تلاش کردیم هر سال مراسم بزرگ داشت جان باختگانمان را در منازل شخصی خود برگزار کنیم تا بتوانیم یادشان را گرامی بداریم و سیاست انکار و فراموشی را به چالش بکشیم.
ما چندین بار به مقامات دولتی نامه نوشتیم ولی تا به حال هیچ مقام مسوولی پاسخی مبنی بر چرایی و چگونگی اعدام‌های فردی و گروهی به ما نداده است.
ما مادران و خانواده‌های خاوران، علیرغم خطراتی که همواره برای ما ایجاد کردند، تلاش کرده‌ایم در هر فرصتی برای کشف حقیقت و برقراری عدالت بکوشیم.
ما به گزارشگران ویژه سازمان ملل نیز اعتراض کردیم و صدای دادخواهی خود را به آن‌ها رساندیم، ولی متاسفانه پیگیری‌های ما تا کنون بدون نتیجه باقی مانده است. هم اکنون انتظار داریم که فعالان حقوق بشر در سراسر دنیا و مقامات مسئول حقوق بشر در سازمان ملل، از جمله آقای احمد شهید «گزارشگر ویژه سازمان ملل درباره وضعیت حقوق بشر در ایران»، حق ما خانواده‌ها را برای دانستن حقیقت و برگزاری آزادنه مراسم یادبود به عنوان مساله‌ای به روز به رسمیت بشناسند و برای رفع این بی‌حقوقی و نقض آشکار حقوق بشر بکوشند.
ما به دنبال خون خواهی نیستیم و با کشته شدن حتی قاتلان فرزندانمان مخالفیم، ولی می‌خواهیم که مسوولان این جنایت‌ها شناسایی و در دادگاهی عادلانه و علنی و مردمی محاکمه شوند و چرایی و چگونگی این اعدام‌ها برای ما و همه مردم ایران روشن شود تا شاید بتوانیم به این وسیله از تکرار جنایت جلوگیری کنیم.
هرچند بسیاری از ما پیر و ضعیف و ناتوان و بیمار شده‌ایم و برخی نیز فوت کرده‌اند، ولی تا زمانی که جان در بدن داریم، ما خانواده‌های خاوران از مادر و پدر و خواهر و برادر و همسر و فرزندان؛ در هر کجای دنیا که باشیم، برای کشف حقیقت تلاش خواهیم کرد تا بتوانیم یک زندگی انسانی بسازیم و دیگر هیچ کسی به خاطر داشتن عقیده‌اش به بند کشیده نشود و جان خود را از دست ندهد.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۲۴, چهارشنبه

مادران خاوران برنده جایزه بین المللی گوانگجو شد

پس از بیش از ربع قرن تلاش برای دادخواهی هزاران زندانی سیاسی اعدام شده در دهه ۶۰، مادران خاوران برنده یک جایزه حقوق بشری بین المللی شد.

هیات داوران جایزه گوانگجو برای حقوق بشر، مادران خاوران را به عنوان مادران و خانواده های زندانیان سیاسی کشته‌شده در ایران که خواهان حقیقت و عدالت هستند٬ به همراه عادل الرحمان خان، فعال بنگلادشی که خود را وقف حمایت از حقوق اساسی و استقرار حقوق بشر کرده به صورت مشترک برنده جایزه امسال اعلام کرده است. مراسم اهدای این جایزه روز یکشنبه، ۲۸ اردیبهشت در شهر گوانگجوی کره جنوبی با حضور تعدادی از مادران و خانواده های خاوران برگزار خواهد شد.

مادران خاوران، به مادران و خانواده های زندانیان سیاسی گفته می‌شود که در دهه ۶۰ و به خصوص در تابستان ۱۳۶۷ در زندان‌های جمهوری اسلامی ایران اعدام شدند و بسیاری از آن‌ها به صورت مخفیانه در گورستان‌های متروک از جمله گورستان خاوران در جنوب شرقی تهران به خاک سپرده شدند.

طی ۲۵ سال گذشته این خانواده‌ها همواره خواهان روشن شدن حقیقت و برقراری عدالت در مورد افراد مسئول این اعدام‌ها بوده‌اند.

در تمام این سالها مادران خاوران با حضور هفتگی خود در خاوران و برپایی دو مراسم سالانه، در سالگرد اعدامهای سال ۶۷ و نیز پیش از عید، نگذاشتند که خاطره فرزندان و عزیزانشان که تنها به دلیل مخالفت سیاسی اعدام شده بودند فراموش شود.

مقامات امنیتی همواره از حضور خانواده و برپایی مراسم یادبود جلوگیری کرده اند. در بسیاری از سالها، خانواده ها را مورد آزار و اذیت، ضرب و شتم و بازداشت قرار داده اند و تلاش زیادی برای از میان بردن خاوران که در سال ۶۷، صدها زندانی سیاسی را در گورهای دسته جمعی در آن دفن کرده اند انجام داده اند.

هیات داوران جایزه گوانگجو اعلام کرده است که با وجود سکوت جمهوری ننگین اسلامی در پاسخگویی به دادخواهی مادران، پیگیری تاریخی و مستمر این گروه حقوق بشری برای دستیابی به حقیقت و پاسخگویی باعث افزایش اعلام نظرات مخالفان سیاسی در این زمینه، پیشرفت تحقیقات درباره نقش دولت در محاکمات ناعادلانه و همچنین گسترش حمایت فعالان حقوق بشر در رابطه با پیگیری این اعدام‌ها شده است.

«کمیته مبارزه برای آزادی زندانیان سیاسی » ضمن ابراز عمیق ترین تبریک ها به مادران و خانواده های خاوران برای به رسمیت شناخته شدن تلاشها و رنجهایشان در عرصه بین المللی، امیدوار است که اهدای این جایزه باعث شنیده شدن هر چه بیشتر صدای دادخواهی خانواده کشته شدگان دهه ۶۰ و کشتار ۶۷ از سوی جامعه بین المللی و آغاز روند پاسخگو شدن آمران و عاملان این اعدام‌ها باشد.

بنیاد گرامیداشت ۱۸ مه که هر سال، جایزه گوانگجو برای حقوق بشر را اهدا می کند یک سازمان غیرانتفاعی و غیردولتی است است که در سال ۱۹۹۴ از سوی بازماندگان قتل عام مخالفان در ماه مه ۱۹۸۰ درشهر گوانگجو کره جنوبی تاسیس شده است. هدف از راه اندازی این بنیاد گرامیداشت خاطره قیام ۱۸ مه و ادامه مبارزه و همبستگی با آن به منظور کمک به اتحاد صلح آمیز کره و فعالیت در جهت صلح و حقوق بشر در سراسر جهان است.

۱۸ ماه مه سالگرد جنبش دموکراتیک مردمی در گوانگجو بر علیه نیروهای مسلح دولتی است که پس از کودتای چون دوو هوان بر منطقه مسلط شده بودند. در جریان این رخداد دست کم ۱۵۴ تن کشته٬ ۷۴ تن مفقود و چهار هزار ۱۴۱ تن مجروح و بازداشت شدند. در دوران ریاست جمهوری چون دوو هوان، رسانه‌های دولتی از این رخداد به عنوان یک شورش کمونیستی یاد می‌کردند٬ اما از سال ۲۰۰۲ با برپایی یک قبرستان ملی و تعیین روز ۱۸ می‌به عنوان روز ملی بزرگداشت قربانیان این رخداد برای جبران صدمات وارده به بازماندگان این کشتار و خانواده‌های قربانیان تلاش می‌شود.

عادل الرحمان خان، دیگر برنده امسال جایزه گوانگجو فعالیت حقوق بشری خود را از زمان دانشجویی آغاز کرد و پس از آن که فعالیت‌هایش را به عنوان یک وکیل ادامه داد، سازمان حقوق بشری با نام اودهیکار را در بنگلادش راه اندازی کرد. او از آن زمان به حمایت و ارتقاء حقوق بشر کمک کرده است. با وجود اینکه این فعالیت‌ها او را در معرض مراقبت و نظارت دولت بنگلادش و تهدیدهای متعدد قرار داده است، عادل الرحمان خان به دلیل نقش کلیدی‌اش در مبارزه علیه نقض حقوق بشر در جنوب آسیا، از جمله قتل‌های فراقضایی، ناپدید شدن‌های اجباری، شکنجه و اهانت‌های غیر انسانی از سوی دستگاه‌های مجری قانون برنده این جایزه شده است. تلاش‌های او منجر به تشکیل یک شبکه مدافعان حقوق بشر ملی در بنگلادش و شبکه علیه شکنجه و معافیت از مجازات در جنوب آسیا شده است.