صفحات

۱۳۹۲ خرداد ۱۳, دوشنبه

آیین گرامیداشت بانو عفت مریدی (مادر معینی)، با حضور ده‌ها تن از فعالان سیاسی و کنشگران مدنی و روزنامه‌نگاران تبعیدی و مهاجر مقیم پاریس، یک‌شنبه شب برگزار شد


paris.jpg  رضا معینی، فرزند بانو عفت مریدی با اشاره به آخرین دیدار خود با مادر در سال 1386، به صبوری و امیدواری و مهربانی وی، در عین تحمل درد و رنج فراوان (ازجمله تحمل سال‌ها فشار و ناراحتی ناشی از زندان طولانی مدت فرزندان و اعدام یکی از ایشان) اشاره کرد. معینی اظهار داشت: او برای ملاقات با فرزندانش رنج فراوان کشید؛ بارها به تنهایی از خرم آباد به تهران آمد، پشت در زندان توهین ها دید، بداخلاقی ها و توهین ها تحمل کرد، و شاهد درد بسیاری از مادران و همسران بود. برای لغو حکم اعدام «هبت» نیز در مقطعی (سال 65) کوشید، اما برایش بسیار سخت و اندوهناک بود که هم‌زمان در آیین گرامیداشت اعدامیان، در کنار مادران داغدیده، حضور یابد. هرچند این حکم دو سال بعد، اجرا شد.
رضا معینی، مسئول میز ایران و افغانستان و تاجیکستان در «سازمان گزارشگران بدون مرز» که خود ازجمله زندانیان سیاسی در ابتدای انقلاب بوده، در بخش دیگری از سخنان کوتاه خود گفت: «مادر صبور بود، اما مادر بود. مادر فقدان فرزندش را نمی خواست، اما راضی هم زمان برای آرمان هایش ارزش و احترام قائل بود. مادر داغدار شدن هیچ مادری را نمی خواست. مادر، مادر بود. آرزو و وصیت او، دفن در خاوران بود.»
وی با اشاره به دغدغه‌های انسانی و ملی مادر معینی، همچنین گفت: مادر می گفت، دو فرزند مرا کشتند اما من هزاران هزار فرزند دیگر نیز دارم. او به فکر تمام فرزندان ایران بود.
محمد اعظمی، از فعالان سیاسی چپ و از بستگان بانو عفت مریدی در بخش دیگری از این مراسم، به تبیین زندگی مادر معینی و رنج هایش پرداخت. او گفت: «بانو عفت مریدی در سال 1308 در خرم آباد لرستان چشم به این جهان گشود. همسرش حجت معینی کارمند اداره غله و فرزند معين السلطنه بود که به دلیل نافرمانی از حکومت مرکزی پهلوی، همراه با 12 تن دیگر از سران عشاير لرستان به دار آویخته شد. بانو عفت مریدی در روزگار خود، پاره ای محدودیت های فرهنگی در باره کار و فعالیت زنان را بر نتابید و آموزگار شد. در آغاز دهه پنجاه زنی پر تلاش بود و در سال‌هایی که نخستین تشکل‌های زنان در خرم آباد شکل گرفت، به آنها پیوست. به مطالعه علاقه داشت و شوق کتاب و کتابخوانی را در خانه و خانواده برانگیخت. او بسیاری از مجلات و روزنامه های آن دوره را تهیه می نمود و کتابخانه ای در منزلش برای مطالعه ایجاد کرده بود.»
وی افزود: «علاقه به مطالعه و شعر در مادر معینی که از خانواده پدری به او رسیده بود، همراه با نگاه منفی خانواده همسرش به رژیم شاه، در فرزندانشان اثر کرده و آنها را علاقمند به مطالعه و با روحیه مخالفت با حکومت شاه پرورش داده بود. در چنین فضائی پسر بزرگش، هبت معینی به فعالیت سیاسی  با گرایش مذهبی روی آورد. او در سال 46 به دلیل پخش نوار سخنرانی خمینی دستگیر شد. پس از چند ماه آزاد گردید. و در سال ۱۳۵۱ دوباره دستگیر و تا آخرسال ۱۳۵6 در زندان ماند. فرزند دیگر او، بهروز معینی نیز در سال ۱۳۵۳ دستگیر و تا مقطع انقلاب در زندان بود.»
اعظمی اضافه کرد: «یکی از فرزندانش، بهروز در 26 سالگی و درست در سالگرد تولدش سر بر خاک نهاد. دردناکتر اینکه چند سال بعد خبر جان باختن پسر بزرگش هبت معینی را هم، در سالروز جشن ازدواجش به خانواده می دهند. گوئی در این خانواده جشن و عزا با هم زاده شده اند. هبت معینی در جریان کشتار شهریور 67 به همراه هزاران سرو دیگر ایستاده به خاک افتاد.»
اعظمی همچنین در بخش دیگری از سخنان خود گفت: «مادر معینی پس از اعدامهای دسته جمعی سال 1367 و پس از شنیدن خبر مرگ همایون کمرش شکست و لبخندش برای همیشه رخت بربست. اما برای دادخواهی و برای اینکه گرد فراموشی بر خاطره ها ننشیند، یکدم آرام نگرفت. مادر معینی از بنیان گذاران مادران خاوران بود. آنها به فرمان سکوت مقامات امنیتی که به تک تک شان صادر شده بود، تن ندادند و خواستار روشن شدن حقیقت شدند. آنها درد و عزای از دست دادن عزیزشان را از حوزه خصوصی فراتر بردند و آن را به یک خواست مهم اجتماعی و سیاسی و به یک اقدام تبدیل کردند. با شهامتی که در آن روزهای سیاه و خفقان بی همتا بود، آنها نوشتند: ما سئوال می کنیم: کدام قانون اجازه داده است که حکم اعدام دسته جمعی صادر کنند؟ ما علیه مسئولین این فاجعه دردناک اعلام جرم می کنیم و خواهان آن هستیم که اینان بازداشت و در یک محکمه علنی محاکمه گردند.»
تقی رحمانی، فعال ملی ـ مذهبی دیگر سخنران این برنامه بود. وی با اشاره به این نکته که «مادر معینی از مرز درد و کینه گذشته بود»، افزود: «او زنی دردکشیده بود؛ فرزندانش همه چیزش بودند، اما انتقام را در خود کشته بود. او در عین تلاش برای حفظ خاطره خاوران، می خواست ببخشد و مهربان بود. او با عشق و محبت همه را می بخشید، هرچند فراموش نمی کرد.»
رحمانی افزود: «مادر معینی همه زندانیان را فرزندان خود می دانست؛ حتی "خط امام"ی های دیروز و "اصلاح طلبان" امروز را. او بزرگ طبع بود و بلند نظر. مادر معینی اهل گذشت بود. با وجود تمام رنجی که کشید، کینه توز نبود. آرمان او ایرانی بود که همه فرزندانش با هر عقیده، در صلح، کنار هم زندگی کنند.»
دکتر کریم لاهیجی، وکیل مدافع حقوق بشر، دیگر سخنران این مراسم، اظهار داشت: «مادر معینی نماد و نمود نهضتی است به نام دادخواهی.» او توضیح داد: «دادخواهی ریشه در کینه و انتقام ندارد، و قصاص نیست. دادخواهی ضدقصاص است؛ در پی کشف حقیقت است.»
دکتر لاهیجی افزود: «جمهوری اسلامی نه تنها این حق (دادخواهی و کشف حقیقت) را از قربانیان رژیم شاه (ازجمله مادر جزنی) سلب کرد، بلکه در مورد قربانیان خودش نیز، مانع دادخواهی و کشف حقیقت شد.»
شهلا شفیق، نویسنده و فعال حقوق بشر نیز در سخنان کوتاهی به آرزوی مادر معینی برای دفن در خاوران اشاره کرد و گفت: «او می خواست با خاک خاوران یکی شود و هستی اش با هستی خاوران پیوند خورد.»
شفیق همچنین ابراز امیدواری کرد که «روزی خاوران نه تنها جایی شود که مجسمه فرزندان شجاع و پاک باخته و آرمان خواه ایران را در خویش ببیند، بلکه شاهد مجسمه مادارن و همسران رنج کشیده باشد و شود.»
مرسده محسنی، کنشگر مدافع حقوق بشر نیز در سخنان کوتاهی به رنج های مادران خاوران اشاره کرد؛ مادرانی که حتی برخی از آن ها برای باور کردن اعدام فرزندان خود، ناچار شدند خاک گورهای دسته جمعی را شبانه کنار زنند.
مرسده محسنی همچنین بر ضرورت برگزاری دادگاهی برای کشف حقیقت و دادخواهی از قربانیان و بازماندگان آنان تاکید کرد.
حمید ایزدپناه، نویسنده، محقق و شاعر لرستانی نیز در این برنامه، اشعاری را در گرامی داشت «مادر» و به یاد «مادر معینی» قرائت کرد.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر