صفحات

۱۳۹۳ فروردین ۹, شنبه

بهنام ابراهیم زاده,زندانی سیاسی بند350 اوین


کجایی مادرم ....اینجا بهار هم به زحمت نسیم خود را به ما می رساند....

فرقی نمیکند بی اعتمادی یا بی اعتقادی هر چه باشی برای زمان میگذرد ، ولی زمان برایت نه ....

در انفرادی می گویند اسیر آزادی شده اند و چون میگذرد غمی نیست اما چه میگذرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟

عمر گران یا روزهای آرامش دیازپام های بندم...؟؟؟

نظرم این است که هیچ فرقی بین هیچ بندی نیست و هیچ بندی در قیدی نیست.

دیشب چه گذشت فرقی بین جرم و اتهام را فهمیدم ، فهمیدم هیچ جرمی در بند نیست به جز زندانی...

وامشب هم میگذرم از این غربت خانگی ،اینجا روزها در سکوت شبهایم خواب است و شبهایم در ازدحام روزهایم بی تاب، اینجا نوروز هم در غل و زنجیر است، بهار هم به زحمت نسیم خود را به متا می رساند و هرکس در رویای خود با غمبی تلخ به آنسوی دیدار می اندیشد.

کجایی مادرم،همسرم،فرزندم که چه مهمانی گرفته اند بندم را...
اینجا سازها کوک و صدایم 350 بار تندترازسرعت صوت وتندیم 350 بار نرمتر یک رز سرخ....ولی حیف که پرپر شد، پژمرد...

اینجا با اقتدار،افتخارهایمان را حبس می کنند .

آری،آری که گفتیم ازقفس هایمان به سیاه چالی عمیق جاری شدیم و این بود جایزه نوبل در پس و پیش میله های آهنین ، واین است پاداش نخبگان و استادان میهن پرستان که زیرچکمه های خودشل ان له می شوند با اینکه یاد می دادند بنی آدم اعضای یکدیگرند...

آری بنی آدم اعضای یکدیگریم

بهنام ابراهیم زاده

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر