صفحات

۱۳۹۰ شهریور ۱۰, پنجشنبه

خاوران، نامی است برای فراموش نکردن

 
سرود خاوران هرسال خوانده خواهد شد، تا این "میعادگاه" در حافظه ی جمعی بماند و تاريخ شود، مهم نیست چند سال ديگر تا برقراری عدالت برای کشته شدگانمان طول خواهد کشيد، خورشید حقیقت از اين عدالت و در خاوران بايد طلوع کند تا اعدام، "ناپدید شدن" را در ايران به هرگز سپرد. تا سوگ پايان يابد.
رژیم نام‌اش را "لعنت آباد" نهاد. مادران سرودی ساختند، با واژه‌هایی ساده و صميمی ، سرودی پر از عطر به خاطر سپردن و فراموش نکردن "ای خاوران، ای خاوران، ای سرزمین یاران، معیادگاه مادران ...." سرود خوانان، با مهر و ايستادگی‌شان، در زير رگبارهای تهديد وتحقير و تعقيب و... گلستان خاوران‌اش کردند. امسال، جمعه هشت شهریور، چهارده سال پس از قتل عام زندانيان سياسي در سال شصت وهفت، بيست و يک سال پس از آغاز اعدام های وسیع سال شصت و "افتتاح" آن به عنوان گورستان اعدامیان، صدای مادران، هر چند پيرتر، اما با کودکان آنروز و جوانان امروز و بسياری ديگر هم آوا شده بود و در " سرزمین یاران " بار ديگر عدالت برای کشته شدگان را فريادگر شدند . سوگ آنان هنوز پايان نيافته است.
در روزهایی که بختک شوم مرگ و کشتار بر بام کشوری می‌نشیند، سوگ پايان نمی يابد. برخی با بکاربردن واژه ی سوگواری موافق نيستند، معتقدند که این واژه را نباید درباره "جان دادگان" به کار گرفت، "بار سیاسی" ندارد! و يا برای "آنها" نباید در "سوگ" نشست!
اما راست این است که انسان‌هایی به قتل رسیده‌اند، کسانی که بیش و پیش از هر چیز، عزیزی برای خانواده و دوستان خود بوده اند. حکومت ها، عداوت و کینه به کشته شدگان را در بعد از مرگ شان هم ادامه می‌دهند، علاوه بر نام نمی‌خواهند گورشان هم "پیدا" باشد. اينگونه به خيال خود، از "شر" فکر شان راحت می‌شوند. می‌گويند : اینان "اصلا" نبوده‌اند و مرگ شان هم وجود ندارد! اما کينه‌ی حکومت اسلامی به مخالفان در بعد از مر گ شان هم از دیگر رژيم‌های همپالکی‌اش بيشتر است. اين کينه و نفرتی است برخاسته از گور هزاران ساله‌ی تحجر و واپس گرائی. تا آن جا که می‌تواند تحقیر و توهین را به غير انسانی‌ترِين شکل آن و به مثابه‌ی ابزار سرکوب و ايجاد رعب و و حشت بکار می‌گيرد. "رهبرعظیم شان" شان علاوه بر سفارش به خواندن "آیات قتال" برای قتل عام، تاکید بر "حفظ حرمت قبرستان مسلمین" هم کرده بود.
اگر در سوگ کسی نشستن یعنی مجموعه‌ای از واکنش‌ها و رفتارهایی جسمی و روانی که یاریگری برای تسکین درد و پذیرش حقیقت نبود آن عزيز و کمک در باور به از دست دادن او و بدين طريق فاصله گرفتن از فاجعه است. اگر سوگ به "او" اندیشیدن، مرور لحظات مشترک زندگی و مرگ و تلاش برای پيدا کردن پاسخی به چرائی مرگ است، برای خانواده ای که فرزند دستگیر شده اش در یک صبح نابجای به قتل رسیده و در گورستانی نامعلوم به خاک سپرده شده است و حق برگزاری سوگواری هم به شکل معمول و مرسوم از آنها گرفته شده است و ... سوگ پايانی ندارد. برای حکومت اين سوگواری اقدامی است " علیه امنیت" و در اين مورد حداقل اشتباه نمی‌کنند! این سوگواری مراسمی عادی نیست، تا که حقایق و لحظات زندگی و چگونگی و چرایی مرگ آن عزیز روشن نشود و در یک کلام عدالت برقرار نشود، اين سوگ دائمی است. این سوگ یعنی به فریاد خواندن "نامی" که حکومت نمی‌خواهد بشنود و نمی‌خواهد دیگران بشنوند، این گونه هر مراسم سوگواری در طی سال‌های سیاه اعدام و" ناپدید" کردن، یادمانی است و نه برای "هیچ کس" اعلام شده از سوی حکومت که برای انسانهائی که بوده‌اند و هنوز در حافظه‌ی جمعی ما حضور دارند.
در آن سال‌ها، در مراسم سوگواری هر اعدامی خانواده‌ها و به ویژه مادران عکس فرزندان خود را می‌آوردند، دور تا دور اتاق هر مادر با قاب عکسی می‌نشست، گاه حتا خانواده‌ها یکدیگر را نمی شناختند، بدون آشنایی و فاميلی با اعدامی و خانواده‌اش به مراسم می‌آمدند. کسی اعدام شده بود، برای همراهی با خانواده ی فربانی و يادآوری درد مشترک همين خود کافی بود. "عکس‌ها" و تکرار نام ها، سوگواری برای یک اعدامی را به یادمان همه‌ی اعدامیان تبدیل می‌کرد. هر اعدام خود به خود " یادآور" جنایات پیشتر بود. زمان و مکان در اين لحظات گم می‌شوند، در یکی از این مراسم ها در سال شصت مادری عکس فرزند کشته شده در سال 1334 و نوه‌إاش در همین سال را با خود آورده بود !
اين تجمعات در گورستان‌ها توجه بيشتری را جلب می‌کرد، افزايش اعدام ها افزايش حضور مادران در "گوشه‌ی" اعدامی‌های " قبرستان مسلمين" بود. " آباد شدن اين گوشه‌ها" را متوقف کردند و بعد قبر های بی نام و نشان در ميان همان " قبرستان مسلمين" زیاد شدند. گاه فقط همزمانی تاريخ اعلام اعدام و پديدار شدن گوری بی نام ونشان کافی بود و گاه در نيمه شب مادری گور را می‌شکافت تا از "بودن" فرزندش اطمينان حاصل کند. خانواده‌ها بدون آنکه بدانند چه کسی در آن گور "ناپديد" شده است، مراسم خود را بر روی همان گورها برگزار می‌کردند. صف مادران باز پرسش ايجاد می‌کرد! در "لعنت آباد" هر تجمع همراه با ضرب و جرح و توهين بود، کتک می‌زدند، قاب عکس‌ها را می‌شکستند و گلها را شخم می‌زدند و ..... در شرایط کشتارهای مداوم هر جنایات محرک یادآوری همه ی جنایات است، نيشتری برحافظه است تا گذشته و رويدادهايش فراموش نشود. " سوگ دائمی" هربار در "نامی" ديگر باز توليد می شود تا در تاریخ دوباره ثبت شود. سوگ و يادمان ادامه يافت و ادامه خواهد يافت. اين حرکتی کاملا سياسی است، تحمیل يک واقعیت به قدرت حاکم و مجبور نمودن آن به پذیرش این امر است، که در همه‌ی این سال‌ها و عليرغم فشارها و انزوای این خانواده‌ها نتوانسته‌اند "ناپدید" شدگان را از جامعه جدا کنند و از اين طريق به فراموشی بسپارندشان. . مهمترين کارکرد یادمان هشدار است، برای حال و آینده . این هشدار می‌تواند نقشی پیش‌گیرانه در تکرار فاجعه داشته باشد. اين هشدار نوشتن و بازنویسی تاریخ است که از سوی حکومت با "روایت حکومتی" تحریف شده است. تاریخ را همين شهادت دادن‌ها برای ثبت در حافظه می سازد. اين سوگ پایان نایافته در حافظه می‌ماند، این جاست که برگزاری مراسم و محلی برای اين مراسم اهمیت می‌یابد، با حضور در این مراسم است (حتا در جمع های کوچک) که عملا جنایات انجام شده مستقیم یا غیرمستقیم به رسمیت شناخته می‌شوند. آنان که امر به فراموشی می‌دهند، بدین علت است که از برگزاری مراسم سوگواری و یادمان جلوگیری می‌شود.
خاوران امروز به ويژه با گورهای دسته جمعی قربانيان قتل عام شصت وهفت، بنای يادمانی است برای نشان دادن کراهت چهره‌ی جنايت سياسی در همه‌ی سال های وحشت و ترور و آشکار کردن نهایت وقاحت در توهین به انسان و کرامت انسانی. این محل خود گواهی می‌دهد که امری غیرعادی اتفاق افتاده است، . تجمع در اين مکان و فراخواندن نام قربانيان، بعنوان اولين مشخصه‌ی هويت هر انسان، در مکانی که رژيم می‌خواهد بگويد "وجود ندارد" و انسانهایی که "نبوده‌اند" آن را به محلی برای بازشناسایی هویت "ناپدید" شدگان تبدیل کرده است، و نه فقط آنها که در آنجا دفن شده‌اند، که در هر کجای ایران بوده‌اند.
رژیم بر اين اهميت واقف است و توطئه از بین بردن آن را از همان فردای تجمعات در سر داشت . چند سال پيش می‌خواسنتد در اين محل پرت افتاده مجموعه‌ی فرهنگی و ورزشی احداث کنند! سال گذشته به بهانه ی "محروم بودن بهائيان ونداشتن محلی برای دفن مردگانشان"! با ترغیب یکی دیگر از محروم ترین اقشار جامعه و دادن اچازه‌ی دفن در بخش "کانال‌ها" می‌خواستند، گور های دستجمعي را از بین برند. خاوران یکی از پراهمیت ترین مکان‌ها برای یادمان است، اما تنها محل آن نیست، در ايران فقط يک خاوران نيست، خاوران، نامی است برای فراموش نکردن، به تعداد نام قربانيان خاوران هست.
سرود خاوران هرسال خوانده خواهد شد، تا این "میعادگاه" در حافظه‌ی جمعی بماند و تاريخ شود، مهم نیست چند سال تا اجرای عدالت برای کشته‌شدگانمان طول خواهد کشيد، خورشید حقیقت از اين عدالت و در خاوران بايد طلوع کند تا اعدام، "ناپدید شدن" را در ايران به هرگز سپرد. تا سوگ پايان يابد. 
 رضا معينی                                                                                                

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر